Saturday, March 15, 2014

خاطرات مقام عظما. قسمت سوم


حسین پویا
24 اسفند 92


نزدیک چارشنبه سوری 92
1- صبح اول وقت لاریجانی قضائیه آمده بود. قیافه ش عین موش مرده هاس. از اون آب زیرکاه هاست. صددرصد مطمئنم که من سرم را زمین بذارم این برادران لاریجانی یا مملکت رو یه جا به روسها می فروشن یا هم با یک کودتا سلسه لاریجانیان را به سلطنت می رسونن. سرِ این آقا مجتبای ما هم بی کلاه میماند و شاید هم چشم زخمی به او بزنند. باید یک جوری دمشان را قیچی کنم.
گفت حاج آقا این مردیکه، شهید هم داره کار دست ما میده. گفتم آشیخ به شهدا توهین نکن. از قدیم گفتن شهید قلب تاریخ است. گفت حاج آقا این مردیکه آپاندیس تاریخ هم نیست. این نامرد هنوز یک دفعه هم توی عمرش شهید نشده. الکی اسم خودشو گذاشته شهید. ما الان توی برادران سپاه و اطلاعات کسانی داریم که هرکدوم اقلا پنج دفعه شهید شدن. همین برادران بنده هر کدام تا بحال سه دفعه شهید شدن اما اسم خودشون رو نذاشتن شهید. انگار اونم از منافقین پول گرفته.
 گفتم کدام شهید را می گویی. گفت همین احمد شهید که رفته گزارش حقوق بشر علیه ما رد کرده.
 تازه فهمیدم که این یارو که من سالها فکر میکردم در یکی از جنگهای مذهبی شهید شده، اصلا شهید نیست. اما به روی خودم نیاوردم. این لاریجانی موش مرده اگه بفهمد که ما خِنگ بودیم ممکن است قضیه را به گوش اون اکبر کوسه برساند و موضوع سر از بی بی سی در بیاورد. گفتم خوب مگر حقوق بشر چطور شده. بروید ببیند که کدام اداره یا کارخانه حقوق کارمنداش را نداده حل و فصلش کنید.
 با تعجب گفت: حاج آقا، اون که منظورش حقوق ماهانه نیست! منظورش اینه که ما به مردم اجازه نمیدهیم هر کاری میخوان بکنن.
 گفتم شما گوشِتان به این حرفها بدهکار نباشد. کارتان را بکنید. قوه قضائیه چکار دارد به حقوق بشر. این کار را باید برادر شما دنبال کند که به حول و قوه الهی متخصص حقوق بشره.
 گفت حاج آقا ایشان دنبال کرده. ایشان گفته که این اعدامهایی که ما انجا میدهیم خدمت به حقوق بشر است.
 گفتم آورین، آورین. راست گفته. تازه باید به مردم دنیا بگوئید که چون ما حکومتمان اسلامی است، اگر کسی را هم بیگناه اعدام کنیم میرود بهشت. کدام کشور اینطور به بشریت خدمت می کند؟
گفت حاج آقا بنده مرید و تابع شما هستم. هرکاری بفرمائید می کنم. اگر اینها را اعدام نکنیم فردا یک عده دوباره راهپیمایی راه میندازند که نمیدانم زندانیان سیاسی آزاد بشن.
گفتم شما به کارتون ادامه بدید. آورین. آورین.
 گفت چشم حاج آقا. اما یک خواهش کوچک هم دارم.
 خواهش کوچکش این بود که معدن سنگ مرمر نمیدانم کجا را که اقلا دویست میلیارد می ارزه برای داداش کوچیکش به قیمت دویست میلیون بخره. خدارا شکر خواهش بزرگ! نداشت. این چهار پنج تا برادر عجب اشتهایی دارند. شیخ اکبر یکی بود اینا پنج نفرن. رو بهشان بدهی میخواهند بانک مرکزی را به قیمت یک بقالی هم بخرند. خوب شد که بنیاد امام و بنیاد مستضعفین را دست اینها ندادم. می گفت در زمان احمدی نژاد قرار بوده این معدن به اونا داده بشه اما احمدی نژاد با اون افشاگری که کرد معامله را بهم زد. البته احمدی نژاد هم میخواسته خودش بخره بده به یکی از فامیلش.
 گفتم آقا سر و صدای این مسائل را در نیاورید. یک نامه به دولت بنویسید از طرف بنده و بگوئید معدن را به برادرتان بدهند و پولش را هم قسطی به اقساط دویست ساله بگیرن که میشه سالی یک میلیون. اما گوشتان به حرفهای این شهید و اون شهید بدهکار نباشد. البته اگر بشود دعوتش کنید و دوسه تا قالیچه بهش بدهید خوبه. اما وظیفه شما حفظ حکومت است نه حفط سازمان ملل. کارتان را بکنید. پاسخ سازمان ملل را خودم خواهم داد. گفت آقا ما مرید و مقلد شمائیم. بعدش هم گفت که برای اینکه تماشاچی بیشتری به مراسم اعدام بیاد دستور داده که در محل اعدام نان و چای و پنیر صبحانه مجانی هم بدن. بنظرم رسید که ابتکار خوبی است اما بهش گفتم که شاید بهتر باشه در محل مراسم اعدام بین تماشاچی ها قرعه کشی بشه و یخچال و تلویزیون داده بشه.

2- این چارشنبه سوری هم برای بنده شده کابوس.
بقول شاعر:
من از چارشنبه سوری در عذابم
مث کابوس می آید به خوابم
پدرسگ می پراند از سرم خواب
حسابی کرده داغون و خرابم
 دیشب دوباره خواب چارشنبه سوری دیدم و دیدم که جوانها از روی آتش می پرند و با سرعت به سمت بنده میان با چوبهای نیمسوز در دست. از خواب پریدم و دیگه نتوانستم بخوابم. امروز صبح بعد از رفتن لاریجانی گفتم بگن رادان و نقدی زودی بیان. وقتی آمدند در مورد تدارکات و برنامه هایی که برای جلوگیری از برگزاری چارشنبه سوری دارند پرسیدم. از توضیحاتشان قانع نشدم. احمدی نژاد فقط به اندازه یک گاو، گاو بود اما اینا هرکدام به اندازه یک طویله گاوند. یکیشان می گوید اگر صدتا جرثقیل ببریم و سر هر آتشبازی چهار نفر را اعدام کنیم دیگه از این کارا نمی کنن. اون یکی هم میگه دستور میده که با ماشین های پلیس مردم را در حالی که از روی آتش می پرند زیر بگیرند. اگه صددرصد مطمئن نبودم که این کارا بی فایده ست، می گفتم بکنن. اما این الاغهای بیشعور خودشون می بینن که فیلم همین کارها را گذاشتن روی اینترنت و آبروی ما را بردن. می بینن که ما داریم روز به روز اعدام را بیشتر می کنیم اما بازم مردم نمی ترسن. مردم انگار ترسشون ریخته. باید دست به دامان آیات عظام خبرگان بشم شاید دعایی، طلسمی، چیزی پیدا بشه که بنده را از این کابوس نجات بدهد. پارسال دست به دامان جعفر و زعفر جنی شدم اما بازم فایده نداشت. یا این جن های پدرسوخته حالا دیگه کاری ازشان ساخته نیست و فقط بلدند ما را تیغ بزنند و یا هم اینکه این منافقین و دژمنان زبون عقلشون از جن هم بیشتره . در هر صورت باید بگم عیدی سربازان گمنام امام زمان در وزارت اطلاعات را چند برابر بکنند. انگار دعاها و شب نخوابیهای اونا بیشتر اثر داره.

No comments:

Post a Comment