Friday, January 31, 2014

ادامه خاطرات رفسنجانی. امام و بمب هسته ای!


30 ژانویه 2014

دوران پشم ریختگی:  امروز چندتا از بچه های قدیم وزارت آمده بودند که برایشان تحلیل کنم که رفتن به ژنو به نفع ما بوده یا نه؟ نگران بودند که ما چرا اینهمه سال فعالیتهای هسته ای را مخفی کردیم و حالا بعد از آنهمه تحریم و فشار جا زده ایم. نمیدانستند که ما قصد بمب سازی داشته ایم یا نه. از من خواستند که با توجه به شناختی که از امام داشتم و رابطه خاصی که با امام داشتم برایشان از نظرات ایشان بگویم. نگران بودند که آیا امام فتوای خاصی در مورد مذاکرات ژنو داشته که به من داده باشه یا نه. این بچه های قدیم وزارت خبر نداشتند که امام چقدر دوست داشتند که ما بمب اتمی داشته باشیم. برای همین هم می پرسیدند که چرا اصلا شروع کردیم و چرا زودتر قطع نکردیم. اینجاست که من به درک و آینده نگری روحانیت ایمان پیدا می کنم. خوب شد که آقای خامنه ای هم تقریبا همان احساس امام راحل را دارند و با درایت خاص با الهام از امام خدعه کردند و فتوا دادند که ساختن بمب اتم حرام است. راست هم می گویند. چون ساختن بمب اتم حرام است مگر آنکه به قصد کشتن و نابود کردن کفار درست شده باشد. در مورد رفتن به ژنو به آنها عرض کردم که امام همیشه نظرش این بود که روحانیت نباید زیر بار زور برود مگر اینکه زورش خیلی پرزور باشد و خوف آن باشد که روحانیت لطمه بخورد. بعدش هم خاطره زیر را برای بچه های وزارت عرض کردم و از آنها خواستم که همیشه پیرو خط امام باشند. آبگوشتشان را خوردند و خیلی خوشحال شدند.
"چهارشنبه دهم بهمن 61- دیشب رفته بودم خدمت امام که از ایشان اجازه بگیرم که پسر بزرگم را رئیس رادیو تلویزیون بکنم. پسر تیز و شایسته ایست و علیرغم سن کم، بخوبی از پس مدیریت چند سازمان با هم بر میاد. البته به امام قول دادم که پست دیگری در کنار این پست به او ندهم هرچند که دلشان میخواست چند تا کار هم به احمدآقا بدهیم. سوال فرمودند که این بمب هایی که ما روی عراقی ها می اندازیم چندتا را می کشد. عرض کردم صدتا یا شاید صد و پنجاه تا. فرمودند چرا یک بمبهایی نمی خرید که بیشتر بتواند بکشد؟ عرض کردم که این قوی ترین بمبی بوده که ما توانستیم از بازار بخریم. فرمودند پس آن بمب های چینیایی که گفتید هزارتا هزارتا می کشد چطور شد؟ عرض کردم منظورتان بمبهای شیمیایی است. یک تعدادی خریدیم و داریم استفاده می کنیم. فرمودند هزارتا هزارتا هم که از این کفار بکشیم کمه. عرض کردم آقا اینا البته کافر نیستند و ظاهرا مسلمانند. فرمودند خفه. عرض کردم البته بمبهای دیگری هم هستند که بیشتر می کشند اما خوب غربیها به ما نمی فروشند. خدا لعنت کند این غربیها را. فرمودند اسرائیلی ها هم نمی فروشند؟ عرض کردم خیر. سلاحهای دیگه و لوازم یدکی ازشون خریده ایم اما از اینا نمی فروشند. فرمودند چقدر خوب بود اگر ما بمبهایی داشتیم که پنج هزار و یا حتی ده هزار نفر را می کشت. عرض کردم که یک بمبهایی هست که صدهزار نفر و بیشتر هم می کشد. یک شهر را یکجا دود و بخار می کند. احساس کردم که در چهره امام یک حالت روحانی پیدا شد که قبلا ندیده بودم. با کمی حسرت فرمودند این دیگه چه بمبی است؟ عرض کردم که بمب اتم. فرمودند که اتم چیه؟ عرض کردم که یک چیز ریزیه که مربوط میشه به مسئله فیزیک. فرمودند فیزیک چیز خوبی نیست. این فیزیک و میزیک را زودتر از درسهای مدارس و دانشگاهها بردارید. ما فیزیک نمیخواهیم. بسیجی های ما را خراب می کند. بجای این فیزیک که گفتی بهتر است توضیح المسائل من را در دانشگاه درس بدهید. این بمبی را هم که گفتی اگه میشه زودتر بخرید. عرض کردم خودش را نمی فروشند اما میشود تکنیک ساختش را قاچاقی خرید و خودمان اینجا درستش کنیم. فرمودند طلبه های حوزه میتونن درستش کنن؟ عرض کردم خیر. اونایی که فیزیک خوندن باید درستش کنن. نگاه کج کجی به من فرمودند و زیر لب فرمودند خفه. بعدش هم فرمودند هرکاری می کنید زودتر بکنید. این کفار عراقی را باید همه شان را یکجا کشت. یک کوچیکش را هم روی همین زندان اوین خودمان بندازید که از دست این منافقین هم یکجا خلاص بشوم. به درد کردستان هم می خورد و ما را از دست این سنی ها خلاص می کند. امام همیشه علاقه داشتند که کارها را و مخصوصا جنگ را زودتر تمام کنند و ما را از دست تمام دشمنانمون راحت کنند اما این غربی ها نگذاشتند. "

Saturday, January 25, 2014

ادامه جام زهری که سیدعلی.....


5 بهمن 1392
جام زهری که سیدعلی خورده
بالاخره درخت چندین ساله تلاشهای مجاهدین و شورای ملی مقاومت به بار نشست و "افشاگریهای هسته ای" مقاومت مردم ایران طناب داری شد بر گردن ملاهای خونخوار و فاسد. موفقیتی که البته با پرداخت هزینه گران از جیب مردم و مقاومت مردمی به دست آمد. تحریمها، علیرغم تبلیغات لابی های رنگ و وارنگ رژیم آخوندی مبنی بر اینکه فقط مردم زیر فشارند و نظام حاکم ککش هم نمی گزد و علیرغم ادعاهای مضحک امثال احمدی نژاد که می گفت قطعنامه ها به پشیزی نمی ارزند، ولی فقیه را مجبور به نوشیدن جام زهر کردند. براساس توافق ژنو، بخش‌های حساس برنامه اتمی جمهوری اسلامی پس از ۲۰ سال صرف وقت و تحمل هزینه‌هایی که بر اساس محاسبات برخی منابع موثق، نزدیک به 200 میلیارد دلار برآورد می‌شوند، در مقابل آزاد ساختن اقساطی ۴.۲ میلیارد دلار ذخایر بلوکه شده ایران مورد مصالحه قرار گرفت.
وحالا باید منتظر بود که رژیم زهر خورده و در حال جان دادن، به دست مردم ایران و فرزندان قهرمانشان از صفحه روزگار پاک شده و از سرزمین ایران به زباله دان تاریخ پرتاب شود.
جام زهری که سیدعلی خورده
رنگ و رویش شده مث مرده

نرمشی کرده قهرمانانه
نقل قول از خمینی آورده

کوسه خیلی اذیتش کرده
سیدعلی گشته سخت افسرده

بسته خالی زبسکه "روحانی"
آبروی نظامشو  برده

شده قمصور زرت حاج آقا
خورده جامی ز زهر افشرده

او نمی خواست زهر را بخورد
بود از این زهر تلخ آزرده

حدس می زد که می کشد او را
چهره اش گشته بود پژمرده

ترش کرده برای خوردن زهر
لب و لوچه ش هزار چین خورده

*******
جام زهری که خورده ای نُوشت
خلق سیلی زده توی گوشت

آنچنان ضربه خورده توی سرت
که پریده ز کله ات هوشت

آنهمه زر و زر که فرمودی
حال این ضربه کرده خاموشت

کوسه بی چشم و روست، گولت زد
شده ناکس سوار بر دوشت

بوی زرهای مفت روحانیست
بوی گندی که کرده مدهوشت

بشنو از من نصیحتی مفتی
تا شود راحتی هم آغوشت

سر خود بر زمین بذار و بمیر
تا کند مجتبی کفن پوشت







Tuesday, January 7, 2014

ادامه داستان کوتاه مقابله با زلزله


6 ژانویه 2014 
به دنبال زلزله ای که اخیرا درحوالی بندرعباس رخ داد و باعث کشته و مجروح شدن تعدادی از هموطنان مظلوممان شد، احمدخاتمی امام جمعه تهران گفت:
"این زلزله ها ناراحتی امام زمان از مردم ایران است. اگر خواهش آقای خامنه ای از امام زمان نبود تا بحال چیزی از مردم ایران نمانده بود".
یکی بود یکی نبود. چیزی در حدود شصت میلیون سال پیش موجوداتی در کره زمین بودند که اسمشون دایناسور بود. این موجودات براساس شایعاتی میشدند پدربزرگهای همین آخوندایی که دارن در کشور ما حکومت می کنن. این موجودات انواع و اقسام داشتند. از گوشت خور بگیرید تا گیاه خور و از کوچک اندام در حد اسب و الاغ بگیرید تا درشت اندام. آنهم  چه درشت اندامی! از نوک سرشان تا انتهای دمشان به متراژ امروزی می شد حدود سی متر. این سردار فیروزآبادی خودمان به انداز تخمشان هم نمیشد. ببخشید یادم رفت بگم که برای زاد و ولد تخم می گذاشتند. افتاده بودند روی گنجی به اسم جنگل که بهش می گفتن طلای سبز. می خوردند و می خوابیدند و اختلاس می کردند و عشق و حال میکردند. فقط تنها مشکلی که بود این بود که زنهاشان رعایت حجاب شرعی را نمی کردند. همه یا از بیخ بی حجاب بودند و یا خیلی خیلی بدحجاب. هرقدر هم که ولی فقیه شان - که احتمالا پدر بزرگ همین آیت اله احمد خاتمی خودمان بوده - نصیحت میکرد که بابا دست از این بدحجابی و بی ناموسی بردارید، هیچ دایناسوری گوشش بدهکار نبود. البته اون موقع این آقای جنتی خودمان هنوز بچه سال بود و به سن قانونی عمامه گذاری و آیت اله شدن و نماز جمعه خواندن نرسیده بود تا با کلام جادویی و گرم و آموزنده اش دایناسورها را به راه راست هدایت بکند. خلاصه اینکه دایناسورها بی خیالِ پند و اندرزها و نهی از منکرهای ولی فقیه و گشت ارشادش همچنان به بدحجابی ادامه میدادند. هرچه ولی فقیه می گفت آخر ای ناشکرهای گناهکار. اینجا توی بهشت افتاده ایم روی این نعمتهای خدادادی و دو لپی میخوریم. چرا قدر این نعمت ها را نمیدانید؟ یک زمانی ما آرزومان بود که روضه پنج تومانی بخوانیم و بزرگترین عددی که فکر میکردیم خداوند متعال خلق کرده عدد یک میلیون بود. اما حال کوچکترین اختلاسمان چند میلیارد است. هرکس را هم که علیه ما اعتراضی بکند یا چیزی بگوید یا بنویسد یا خودمان می خوریمش و یا میدهیم به دست سردار رادان و قاضی مرتضوی و بقیه زندانبانانمان تا اول زیر کتک کلکش را بکنند و بعد کبابش بکنند و بخورند. کاری نکنید که خداوند متعال زلزله ای بفرستد و کارمان را بسازد. اما کو گوش شنوا؟ هنوز مرکب حرفهای ولی فقیه خشک نشده، خانمهای دایناسور و یا درواقع دایناسورهای خانم، دم غروب آفتاب ده قلم آرایش کرده و با پر و پاچه لخت و موهای آشفته راه میافتادن توی خیابونای جنگل و حالا بی ناموسی نکن، کی بی ناموسی بکن. البته اون موقع امام زمان هنوز متولد نشده بودند که مثل حالا به خواهش ولی فقیه از گناه دایناسورها گذشت بکنند. البته خود خداوند متعال هم خیلی از دست این دایناسورهای گناهکارها عصبانی بود. چند بار هم زلزله و سیل فرستاده بود اما خوب این دایناسورها از بس بزرگ بودن و پاهای بلندی داشتن که سیل که میامد فکر میکردن که باید برن اون تو آب بازی کنن. زلزله هم بهشون کارگر نبود. چون بعضی هاشون که اصلا خانه نداشتن و بعضی دیگر هم شبا که میخوابیدن از بس بزرگ بودن، سرشون بیرون از خانه شون بود و خراب شدن سقف خانه مشکلی براشون درست نمیکرد. درست مثل همین کارتن خوابای کشور خودمون. خلاصه اینکه جنگل از زیادی گناه این دایناسورهای بدحجاب بوی جهنم گرفته بود و ولی فقیه و دستیارش شبا از ترس آمدن بلای آسمانی خواب نداشتن و به امید فرار از اون جنگل و رفتن به جنگلهای غربی و فرنگی، مجبور بودن که پولهایی را که با زحمت و خواندن روضه پنج تومانی به دست آورده بودن، صرف خریدن خانه و مستغلات در فرنگ بکنن. حتی فرشته های خداوند هم از دست دایناسورها عصبانی بودن و همه اش از درگاه باریتعالی درخواست میکردند که ناله های ولی فقیه دایناسورها را نادیده بگیرد و یک بلایی براشون نازل بکند. اما خوب خداوند اون موقع هم مثل حالا خیلی صبور بود و بابت  بدحجابی و بی ناموسی چند تا دایناسور بیسواد مسجد نرفته، بلاهای خیلی بزرگ مثل آتشفشان و از این چیزا نمی فرستاد. اما، اما، بعضی از اون فرشته ها مترصد بودن که فرصتی پیش بیاد و خودشون دست به کار بشن. یک روز حضرت عزائیل از طرفهای کره زمین رد میشد تا برای ماموریت به مریخ بره، از دور متوجه شد که یک سنگ آسمانی بزرگ با سرعت خدا کیلومتر در ساعت داره از همون نزدیکیها رد میشه. ناگهان چشماش برقی زد و به تقلید از ارشمیدس فریاد زد "یافتم یافتم". موبایلش را در آورد و عکسی از سنگ مزبور گرفت و با چند تا سوال به کامپیوتر عرش اعلا ایمیل کرد. دو دقیقه بعد یک ای میل براش رسید که نوشته بود پیشنهاد شما به شرفعرض همایون مقام عظمای باریتعالی رسید و پاسخ مثبت است. حضرت عزرائیل از خواندن این ایمیل چنان شاد شد که همونجا وسط آسمان سوم و چهارم شروع کرد به باباکرم رقصیدن و چند دقیقه ای دست میزد و می رقصید. البته شانس آورد که کسی از دارو دسته ولی فقیه این حرکت گناه آلود را ندید. بعدش هم سر فرمان را کج کرد به سمت سنگ آسمانی مربوطه و با سرعت خودش رو به سنگ آسمانی رساند و درست مثل "لیونل مسی" و "علی دایی" که توپهای هوایی رو با سر میزنن توی دروازه حریف، با یک ضربه هِد فنی و تکنیکی و حساب شده که به سنگ آسمانی زد، سنگ رو به سمت کره زمین روانه کرد. چند دقیقه بعد سنگ آسمانی شترررررررررررق خورد وسط کره زمین. تا دایناسورها بیان بفهمن چطور شده، کلی ها شون زیر سنگ له و لورده شدن. اما شدت ضربه سر حضرت عزائیل اونقدر بود که در اثر برخورد سنگ با زمین، یک انفجاری شد که انگار هزارتا بمب اتم از همونایی که "آقا" آرزوی داشتن دوتاش را دارند، بخوره به زمین. درد سرتان ندم. تر و خشک با هم سوختن. چه اونایی که بدحجابی و بی ناموسی کرده بودن و چه اونایی که بیچاره ها اصلا هنوز بچه بودن و یا توی تخم بودن و فرصت انجام گناهی را نکرده بودن همه از بین رفتن. یعنی در واقع اون انفجار باعث شد که چنان آتش سوزی بشه که دود همه آسمان کره زمین رو بگیره و مانع رسیدن گرمای خورشید به زمین بشه و عصر یخبندان شروع بشه. حاصل یخبندان هم از بین رفتن همه دایناسورها و همه موجودات روی زمین بود. البته بغیر از همون ولی فقیه مربوطه و جنتی و چند تا آخوند دیگه که رفتن در پناهنگاههای زیر زمینی و زیردریایی قایم شدن. بنابراین ما دانش آموزان عزیز باید قدر "آقای خامنه ای" را بدانیم که دست به دامان امام زمان میشه تا زلزله نیاد و ما را از بین نبره. تا ما فرصت داشته باشیم وقتی بزرگ شدیم وارد سپاه و دولت بشیم و اختلاس های میلیاردی بکنیم.  البته شاید هم بهتر باشه که اول بسیجی بشیم و با کمک سردار رادان نسل بدحجابها و نسل بی ناموسی را از روی کره زمین برداریم. بعدش هم به دادستانی انقلاب و زندان اوین برویم و کلک همه معترضان و فتنه گران را که ممکن است با گناهانشان باعث بروز سیل و زلزله بشن بکنیم. بعدش هم به حول و قوه الهی برای انجام حرکت عبادی - سیاسی اختلاس به سپاه و دولت و یا به بیت رهبری بریم. البته از شما چه پنهان که ما دانش آموزان عزیز هنوز نمیدانیم که اگر امام زمان علیه السلام از دست گناهان مسلمانان آنقدر عصبانی میشوند که برای تنبیه آنها زلزله و سیل می فرستند، اولا چرا از دست گناهان غیر مسلمانان که خیلی هم بدترن عصبانی نمیشن و دوما چرا از دست قاتلین پدر و پدربزرگشون علیه السلام عصبانی نشدن که با یک زلزله نسل همه شون رو از روی زمین بردارن؟ البته ما مطمئن هستیم که وقی حوزه های علمیه و حضرات علما مسئولیت مدارس ابتدایی و انتهایی کشور را به دست بگیرند اونوقت همه دانش آموزان عزیز پاسخ این سوالات را خواهند فهمید. قصه ما به سر رسید. دایناسور به فرنگ نرسید.