Sunday, April 27, 2014

خاطرات مقام عظما. شماره 4 حقوق زنان


ششم اردیبهشت 1393
   
جمعه. تقریبا 5 اردیبهشت 93
بنده البته خیلی خاطره نویس نیستم. جسم ضعیفی هم دارم اما به خواست برخی از اساتید دانشگاه و حوزه که از بنده تقلید می کنند و قصد تدریس این عرایض بنده را در دانشگاه و حوزه دارند، و همینطور برخی از خانمهای نماینده مجلس و طلبه حوزه و بسیجی تصمیم دارم خاطرات مربوط به حقوق زنان را مختصرا بنویسم. البته تحلیل و تفسیر این نوشته ها که خوب طبیعی است که از نظر علمی پیچیدگی خودشان را دارند هم بر عهده امامان جمعه نظیر آقای خاتمی و آقای علم الهداست که طوری توضیح بدهند که برای استادان دانشگاه قابل فهم و قابل تدریس در دانشگاه باشد.
  بنده در مورد حقوق زنان در اسلام و جمهوری اسلامی بارها با حضرت امام صحبت کردم.  بارها شاید هزاران بار بنده بطور خصوصی و دونفره با حضرت امام جلساتی در جماران داشتیم و بسیاری از مسائل را برسی کردیم. بخصوص روزهایی که شب قبلش به دستور امام صدها نفر از اعضای گروهک ها اعدام شده بودند و امام شاد و شنگول بودند.  از جمله مسئله حقوق زنان در جمهوری اسلامی را ده ها بار دو نفره بحث کردیم.  همانطور که میدانید آقای رفسنجانی جزئیات حرفهایی را که در این جلسات بنده و امام میزدیم در خاطرات خودشون نوشتن. البته ممکنه پرسیده بشه که اگر این جلسات خصوصی و دو نفره بوده ایشان از کجا میدونستن که ما چه گفتیم. خوب ضد انقلاب و عوامل استکبار این مسئله را حمل بر این می کنند که وزارت اطلاعات به دستور آقای رفسنجانی که اون موقع همه کاره بود در محل جلسه ما شنود گذاشته بود. ولی اینطور نیست. اینهایی که این حرفها را می زنند مقهور صنعت و ادبیات غرب شده اند. اینها باید بدانند که همانطور که حقوق زنان در غرب با حقوق زنان در جمهوری الهی ما فرق می کند، خاطره نویسی در اسلام با خاطره نویسی در غرب فرق می کند. شما نباید مقهور غربی ها بشوید و فکر کنید که برای نوشتن خاطره باید آدم یا در صحنه حضور داشته باشد و یا از کسی که در صحنه بوده بشنود. و یا مثلا میکروفن مخفی بگذارد. نخیر اینها ضرورتی ندارد. البته بنده با میکروفن مخفی مشکلی ندارم  اما اینکه ما در اون جلسات در باره حقوق زنان چه گفتیم خوب خیلی حرفها زده شد. اما مهمترینش اینکه بنده یکبار از حضرت امام پرسیدم اینکه برخی علماء  می گویند که مردان و زنان برابرند یعنی چه و حقوق زنان در اسلام چگونه است؟ امام  لبخندی مرحمت فرموده و فرمودند لاکن مردان و زنان برابر هستند اما مساوی نیستند. بنده معنای این حرف فلسفی را نفهمیدم و بر و بر نگاهشان کردم. فرمودند علی گدا – آخر هروقت با بنده تنها بودیم و سر حال بودند به بنده می فرمودند علی گدا – فرمودن علی گدا چرا مثل گاو به من نگاه می کنی. عرض کردم استغفر الله حضرت امام بنده همیشه  به شما مثل یک رهبر روحانی نگاه می کنم. فرمودند لاکن منظورم اینه که تو گاوی نه من. تو داری مثل گاو بر و بر نگاه می کنی. اینجا بود که پی به دانش عمیق ایشان بردم. فرمودند لاکن اگر نفهمیدی تا برات توضیح بدم. عرض کردم من کوچکتر از اونم که حرفهای شما را بفهمم. لطفا توضیح بفرمائید. فرمودن زنان با مردان برابرند یعنی اینکه در این جهانی که شش میلیون هزار نفوس دارد عدد نفوس زنان و مردان تقریبا برابره. یعنی تقریبا سه میلیون هزار مرد و سه میلیون هزار زن. مگه اینکه جنگ جهانگیری بشود و میلیونها صد نفر مردان تلف بشوند که در آن صورت دیگه مردان با زنان برابر نیستند. پس زنان با مردان برابرند. لاکن زنان با مردان  مساوی نیستند و نخواهند بود. شما ببینید که دربین یکصدو بیست و چهار هزار پیغمبر آیا شصت و دو هزار نفرش هم زن بوده؟ آیا شصت هزار نفرش زن بوده. آیا شصت نفرش زن بوده؟ آیا اصلا یک نفرش زن بوده؟ اما تمام مادران دنیا زن هستند. آیا شما در طول تاریخ اسلام دیده اید که یک مردی چادر سرش بکند یا اینکه یک زنی مثلا ده تا شوهر داشته باشد. آیا تا بحال شنیده اید که یک زنی به اندازه مرد ارث ببرد. یا یک زنی شهادتش و دیه اش به اندازه یک مرد باشد. بعدش امام تاکید فرمدند که در یک مملکت اسلامی اگر از این حرفهای زن و مرد مساوی هستند زده بشه زلزله و سیل و طوفان آن مملکت را از بین خواهد برد. به این ترتیب بود که بنده توانستم بفهمم که نظر امام و اسلام در باره برابری زن و مرد چیست و چرا زنان باید در خانه باشند و فرزند بیاورند و نان بپزند و آشپزی کنند. این است که بنده به همه مقامات گفته ام که مواظب باشند صحبت از حقوق مساوی زن و مرد نکنند. ممکن است که در غرب باران و زلزله ربطی به بدحجابی و حقوق مساوی زنان نداشته باشد اما اینجا ما عقاید دیگری داریم. مجلس هم باید قانون بگذراند که مطرح کردن اینجور حرفای غربی جزا داد و باید دیه داده بشود.   

Sunday, April 6, 2014

دفتر اتحادیه اروپا در تهران. طنز یا جدی؟


14 فروردین 1393


به گزارش خبرگزاری فارس٬ نزدیک به سپاه پاسداران٬ محمدرضا نقدی روز پنجشنبه٬ ۱۴ فروردین‌ماه در سخنانی در رشت با اعلام این‌که "اتحادیه اروپا غلط می‌کند در تهران دفتر بزند»" گفت: "اتحادیه اروپا مصداق این آیه قرآن است که فرمود از چارپایان بدتر هستند".

وی با حمله به اتحادیه اروپا اظهار داشت: "همجنس‌بازان مانند حیوانات آمیزش می‌کنند، در خصوص مواد مخدر نیز چندین برابر افزایش تولید داده و با قیمت پایین در اختیار جوان قرار می‌دهند، سپس در قطعنامه می‌گویند حق ندارید قاچاقچیان را اعدام کنید و همجنس‌بازان را آزاد کنید و می‌گویند بیایند در ایران دفتر بزنند، شما غلط می‌کنید که در ایران دفتر بزنید
"

صحنه اول- دفتر کاترین اشتون. مقر اتحادیه اروپا
اشتون به جک استرا: جک عزیز قرار است به شما ماموریت مهمی داده بشه؛ با توجه به شناخت شما از مردان سیاسی ایران و بخصوص با توجه به سابقه دوستی شما  با آقای روحانی و دیگران و زحماتی که شما برای حل مشکلات تحصیلی آقایان در آکسفورد کشیده اید، بنده ماموریت دارم که از طرف اتحادیه اروپا به شما نمایندگی بدهم که به تهران بروید و یک دفتر کوچک اونجا باز کنید. یک دکان یا حتی دکه هم باشد برای ما کافیه. دستتون برای خرج کردن بازه. هرچقدر خرجش باشه با پورسانت و حقوق و حق ماموریت و مخارج سفر خودتان به روی چشم.
استرا: اختیار دارید بارونس. ما که برای پول کار نمی کنیم. بنده به خاطر علاقه به حقوق بشر و صلح جهانی این کارها رو کردم. به همین خاطر به عراق هم حمله کردیم. یادتونه که؟ اگه شما هم احضار نمی فرمودید خودم پیشنهاد می دادم که با خرج خودم برم و یک دفتر به اسم اتحادیه اروپا در تهران باز کنیم. جای دوری نمیره. باید کمکشون کنیم که منافع خودشون رو بفهمند و بیخود خودشان را در دردسر نیندازند. همین فردا با عالیجناب روحانی تماس میگیرم و اجازه ورود میگیرم و سریعا میرم تهران.
اشتون: اجرتون با خود "آقا". موفق باشید.
صحنه دوم – تهران. هتل پنج ستاره مخفی متعلق به رفسنجانی.
جک استرا از داخل اطاق با تلفن مخصوص مشغول رتق و فتق امور باز کردن دفتر اتحادیه اروپا در تهران
استرا با تلفن: سلام عرض شد جناب رئیس جمهور. چاکر شما جکم من
 - .........
- ممنونم قربان. دستبوسم. همین دیشب رسیدم.
-  ..........
 - خدمت میرسم. اما اولش یک ماموریت دارم که کمک بفرمائید انجام بشه.
 - ..........
 - نخیر از طرف انگلیس و امریکا نیست. از طرف خانم اشتون اتحادیه اروپا. قبلا هم تلفنی به منشی تون عرض کردم.
 - .........
 - بله قربان. اجرتون با حضرت عباس. یه دکونی، آپارتمانی، هرجای تهران باشه مهم نیست. اولش تابلو هم نمی زنیم
 - .....................
 - بهشون زنگ بزنم یا خدمتشون برسم؟
 - .............
-  چشم شماره رو از منشی تون میگیرم و خودم کارها رو درست می کنم. شما نگران نباشید. فقط اگر بفرمائید که منشی تون یک زنگی بزنن و سفارش بکنن ممنون میشم....... دست علی به همراتون. چشم. شب که خیابانها تاریکه خدمت میرسم.
*******
جک استرا. تلفن دوم – حضرت حاج آقا لاریجانی سلام عرض شد. جک استرا هستم و از تهران خدمتتون تلفن می زنم
 - ...................
- نخیر حاج آقا. به جانُخودم،  به امام رضای غریب دروغ نمیگم. خودمم. جک استرا. میخواید تا اسم چهارده معصوم رو بگم تا باور کنید؟
- ...............
- خوب باشه شما اجازه بفرمائید بنده همین الان خدمتتون شرفیاب میشم. برای امر مهمیه.
-  ..............
- نخیر برای باز کردن دفتر اتحادیه اروپا.
-  ..........
- نه حاج آقا به ارواح خاک بابام دروغ نمیگو به دو دست بریده حضرت عباس. دفتر اتحادیه اروپا چیکار داره با راه اندازی فتنه.
-  ...........
- اختیار دارید حاج آقا. اعدام به ما چه مربوطه. شما قوانین خودتون را دارید. ما همه جا گفتیم که همه کسانی که اعدام شدن، اولش در دادگاه شرع انور محاکمه شدن. اعدامشون کاملا قانونی بوده. ما که اهل بی قانونی نیستیم حاج آقا.
-  ..............
- چطور به جنابعالی مربوط نیست؟ توی این مملکت جنابعالی بعد از مقام عظما مقدس ترین و پاکترین شخصیت هستید.
-  ...............
- منظورتون اینه که با اخوی سرکار تماس بگیرم؟ اونی که رئیس مجلسه؟ با ایشون جداگانه تماس گرفتم. ایشون با بنده رابطه خاص داریم
- ............
-  آها اونیکه احمدی نژاد گوساله نوارش رو توی مجلس پخش کرد.
-  ...........
- چشم. خودم شخصا خدمتش میرسم.
- .............
- خونه ویلایی یا آپارتمان؟
-...............
- واله قیمت خونه توی انگلیس تازگیها بالا رفته اما خوب من خودم یه خونه بزرگ پنج اطاق خوابه در یک محله خوب لندن سراغ دارم. اگه خواستید براتون معامله ش کنم.
-................
- ها ها ها ها ها ها. چوبکاری می فرماین حاج آقا. قابل شما را نداره. به اقساط سه هزارساله. صدسال اولش هم پراخت نداره.
- .................
- مطمئن مطمئن. برای امضای اسناد هم لازم نیست تشریف بیارین انگلیس. توی همین دفتری که باز می کنیم داداش را بفرستیدبیان امضا کنن.
-  ..............
- چی به من میرسه؟ هیچی به روح مادرم قسم. به امام حسن. من محض ارادتم به ائمه اطهار و مقام عظما پا جلو گذاشتم.
- .................
-  چشم حتما خدمت میرسم. اولش باید این ماموریت باز کردن دفتر رو انجام بدم.
**********
جک استرا – تلفن سوم: حاج آقا سلام علیکم. صبحکم اله بالخیر و العافیه. ........ بنده جک استرا هستم و میخوام باحضرت آیت اله جنتی عرض ادب کنم......... بله حاج آقا. جک استرای انگلیس....... نخیر از طرف ملکه انگلیس نیست. از طرف بارونس اشتون ماموریت دارم که خدمت حضرت آیت اله عرض ادب کنم................ حضرت آیت اله عرض ادب دارم. ............امیدوارم که خداوند به حق چهارده معصوم عمر شما رو دراز کنه............. بله قرار شده که یک دفتر در تهران راه بندازیم که برای ارتباط با سرکار و بقیه مسئولان کشور مشکل رفت و آمد نداشته باشیم............. بله صدر درصد. شما هر کاری که در اروپا داشته باشید از طریق همین دفتر براتون انجام میشه. البته برای معالجات و چک آپ حتما باید خودتون تشریف بیارین لندن.............. واله قیمت مستقلات و خونه توی لندن خیلی رفته بالا. اما اگه لازم باشد خودم یک بنگاه معاملاتی مطمئن سراغ دارم. .......... بله یک خونه هفت هشت اطاق خوابه مستقل با همه تجهیزات پزشکی و بهداشتی مثل استخر و جاکوزی و سونا در منطقه خوب لندن براتون پیدا می کنم..........اختیار دارید حاجی آقا. قابل شما رو نداره. ما به شما بیش از اینها بدهکاریم............ها ها ها ها ها. چوبکاری می فرماین حاج آقا. به اقساط سه هزارساله. صدسال اولش هم پرداخت نداره....... نخیر شما لازم نیست تشریف بیارید انگلیس. اسنادش رو می فرستم به همین دفتر که میخوایم باز کنیم و میارن خدمت شما که امضا کنید............ چشم حتما خدمتتون شرفیاب میشم. فقط میخواستم اگه میشه یه سفارشی هم به مقام عظما بکنید................کدوم آقای خاتمی؟............. حاج احمدآقای امام جمعه را می فرمائید. چشم حتما خدمتشون میرسم. آخه توی نماز جمعه هم بدنیست اگر کمی جوسازی بشه......... امام رضا از بزرگی کمتون نکنه.
********
جک استرا. تلفن سوم: الو..... دفتر حضرت آیت اله مکارم شیرازی.......... بله بنده جک استرا هستم. قبلا از لندن خدمتشون زنگ زدم. فرمودن آمدم تهران زنگ بزنم و خدمتشون برسم. اما قبلش میخواستم یک صلاح مصلحتی باهاشون بکنم............. بفرمائید برادر جک استرای انگلیسه. خودشون میشناسن. ............حضرت آیت اله سلام عرض شد. ......ارادتمندم. ....... حتما خدمت میرسم. اما قبلش یه استدعای کوچیک دارم که باید کمک بفرمائید حل بشه. اجرتون با دو دست بریده حضرت عباس.............نخیر معامله نفت نیست. بنده دیگه دنبال معامله نفت نیستم. بیشتردنبال اینم که برای آخرتم یه توشه ای بفرستم.  میخوایم یک دفتری برای اتحادیه اروپا بازکنیم. ......... نخیر همینجا توی تهران. خواستم از جنابعالی اجازه بگیرم . ضمنا سفارشی هم به آقای نقدی بسیج بفرمائید چون اخیرا با اینکار مخالفت کردن...............واله خودتون بهتر میدونید که اینجا همه صاحب اختیارن و همه کاره. آدم یک کاری که میخواد بکنه از دم باید به همه بده. به یکی خونه. به اون یک مدرک دکترای آکسفورد. به یک هم دلار نقد.......... خوب بله درست می فرمائید این مملکت مال همه س. همه کسانی که این حکومت رو حفظ می کنن حق دارند. .............نخیر. وزارت خارجه و جناب رئیس جمهور موافقن. فقط خواستیم که یه وقت دفتر باز نشه و قضیه مثل حمله به سفارت انگیس بشه............... خیلی ممنون شما با ایشون حل بفرمائید بنده در خدمتم. ......... یه هدیه کوچیکی از طرف اتحادیه اروپا هم خدمتتون دارم. .......... هرطور که صلاح بدونید. از حساب اینجا هم میتونم بدم. توی حسابتون در انگلیس هم میتونم بریزم. ................نخیر اون هیچ مشکلی نداره. از انگلیس که زنگ زم خدمت منشی تون عرض کردم. حتما یادش رفته به شما بگه. دکترا آماده شده فقط باید اسم دانش آموخته را به بنده بدید. مدرک رو می فرستند به همین دفتری که قراره باز کنیم. شما بفرمائید برن از همین دفتر تحویل بگیرن............ واله من یک کم میترسم که با آقای نقدی تماس بگیرم................. خوب بله اغلب دوستان موقع صحبت خصوصی خیلی نرم هستن. اما می ترسم ایشون آتیششون تند باشه و مسئله سر و صدا بکنه. نمیخوام قبل از باز شدن دفتر سرو صدایی بشه.................خیلی ممنون. هرچقدر هم مخارجش باشه روی چشم میدم خدمت خودتون که به هرکدام خواستید بدید..................واله آقای رفسنجانی خودشون دارن از پشت قضیه را دنبال می کنن. اما بهتره اسم ایشون به میان نیاد. بعضی از این به قول آقای احمدی نژاد، برادران قاچاقچی،  اسم ایشون که میون میاد نرخشون رو می برن بالا. همه هم اولین چیزی که میخوان دکترای آکسفورده و بعدش هم قرارداد نفت توی کشورهای عربی. ............. درست میفرمائید. یه تعداد از نمایندگان مجلس هم یک مخالفتهایی کردن. فکر کردم بهتره اونا رو از طریق خود آقای لاریجانی حل و فصل کنیم. خیلی به بنده لطف دارن..................چشم تا یکساعت دیگه خدمتتون زنگ می زنم.
صحنه سوم. دفترروحانی. روز بعد
روحانی: "ول کام" جک. چای بدم یا قهوه؟ به قول خودتون "یور موث وارم"! یعنی دم شما گرم. بنده که سر این قضیه مذاکرات هسته ای "مای فادر کیم اوت". بفرمائید دهنتون رو شیرین کنید. گز اصفهانه. حالا این محلی که میخواید بگیرید مغازه س یا دکه؟
استرا: نخیر. یک ساختمانه که دو دهنه دکان داره که میشه دفتر مراجعین و طبقه دومش هم یک آپارتمان پنج اطاق خوابه س و پشتش هم حیاط داره و استخر و تشکیلات.
روحانی: من فکر کردم یه دفتر کوچیک میگیرید. به این زودی این خانه را چطور پیدا کردید؟
استرا: مال یکی از بستگان حضرت آیت اله مصباحه که خودش از فرماندهان سپاه و بسیجه و از دوستان بسیار نزدیک سردار نقدی. اینطوری از حمله حزب اله در امانیم.
روحانی: اجاره کردید یا خریدید؟
استرا: راستش با دوتا خانه بزرگ در لندن و یک خانه در سواحل بیروت  تاخت زدیم. یعنی سه تا خونه دادیم و این را گرفتیم. اسنادشون بعدا رد و بدل میشه. اما خونه را قراره امروز بنده تحویل بگیرم.
روحانی: خسته نباشید. پس من میگم که نماینده وزارت خارجه هم موقع تحویل گیری باشه که اسناد رسمی را امضا کنه. حال بریم سر بقیه قضایا. بفرمائید که در دور دوم مذاکرات ما باید.......

Saturday, March 15, 2014

خاطرات مقام عظما. قسمت سوم


حسین پویا
24 اسفند 92


نزدیک چارشنبه سوری 92
1- صبح اول وقت لاریجانی قضائیه آمده بود. قیافه ش عین موش مرده هاس. از اون آب زیرکاه هاست. صددرصد مطمئنم که من سرم را زمین بذارم این برادران لاریجانی یا مملکت رو یه جا به روسها می فروشن یا هم با یک کودتا سلسه لاریجانیان را به سلطنت می رسونن. سرِ این آقا مجتبای ما هم بی کلاه میماند و شاید هم چشم زخمی به او بزنند. باید یک جوری دمشان را قیچی کنم.
گفت حاج آقا این مردیکه، شهید هم داره کار دست ما میده. گفتم آشیخ به شهدا توهین نکن. از قدیم گفتن شهید قلب تاریخ است. گفت حاج آقا این مردیکه آپاندیس تاریخ هم نیست. این نامرد هنوز یک دفعه هم توی عمرش شهید نشده. الکی اسم خودشو گذاشته شهید. ما الان توی برادران سپاه و اطلاعات کسانی داریم که هرکدوم اقلا پنج دفعه شهید شدن. همین برادران بنده هر کدام تا بحال سه دفعه شهید شدن اما اسم خودشون رو نذاشتن شهید. انگار اونم از منافقین پول گرفته.
 گفتم کدام شهید را می گویی. گفت همین احمد شهید که رفته گزارش حقوق بشر علیه ما رد کرده.
 تازه فهمیدم که این یارو که من سالها فکر میکردم در یکی از جنگهای مذهبی شهید شده، اصلا شهید نیست. اما به روی خودم نیاوردم. این لاریجانی موش مرده اگه بفهمد که ما خِنگ بودیم ممکن است قضیه را به گوش اون اکبر کوسه برساند و موضوع سر از بی بی سی در بیاورد. گفتم خوب مگر حقوق بشر چطور شده. بروید ببیند که کدام اداره یا کارخانه حقوق کارمنداش را نداده حل و فصلش کنید.
 با تعجب گفت: حاج آقا، اون که منظورش حقوق ماهانه نیست! منظورش اینه که ما به مردم اجازه نمیدهیم هر کاری میخوان بکنن.
 گفتم شما گوشِتان به این حرفها بدهکار نباشد. کارتان را بکنید. قوه قضائیه چکار دارد به حقوق بشر. این کار را باید برادر شما دنبال کند که به حول و قوه الهی متخصص حقوق بشره.
 گفت حاج آقا ایشان دنبال کرده. ایشان گفته که این اعدامهایی که ما انجا میدهیم خدمت به حقوق بشر است.
 گفتم آورین، آورین. راست گفته. تازه باید به مردم دنیا بگوئید که چون ما حکومتمان اسلامی است، اگر کسی را هم بیگناه اعدام کنیم میرود بهشت. کدام کشور اینطور به بشریت خدمت می کند؟
گفت حاج آقا بنده مرید و تابع شما هستم. هرکاری بفرمائید می کنم. اگر اینها را اعدام نکنیم فردا یک عده دوباره راهپیمایی راه میندازند که نمیدانم زندانیان سیاسی آزاد بشن.
گفتم شما به کارتون ادامه بدید. آورین. آورین.
 گفت چشم حاج آقا. اما یک خواهش کوچک هم دارم.
 خواهش کوچکش این بود که معدن سنگ مرمر نمیدانم کجا را که اقلا دویست میلیارد می ارزه برای داداش کوچیکش به قیمت دویست میلیون بخره. خدارا شکر خواهش بزرگ! نداشت. این چهار پنج تا برادر عجب اشتهایی دارند. شیخ اکبر یکی بود اینا پنج نفرن. رو بهشان بدهی میخواهند بانک مرکزی را به قیمت یک بقالی هم بخرند. خوب شد که بنیاد امام و بنیاد مستضعفین را دست اینها ندادم. می گفت در زمان احمدی نژاد قرار بوده این معدن به اونا داده بشه اما احمدی نژاد با اون افشاگری که کرد معامله را بهم زد. البته احمدی نژاد هم میخواسته خودش بخره بده به یکی از فامیلش.
 گفتم آقا سر و صدای این مسائل را در نیاورید. یک نامه به دولت بنویسید از طرف بنده و بگوئید معدن را به برادرتان بدهند و پولش را هم قسطی به اقساط دویست ساله بگیرن که میشه سالی یک میلیون. اما گوشتان به حرفهای این شهید و اون شهید بدهکار نباشد. البته اگر بشود دعوتش کنید و دوسه تا قالیچه بهش بدهید خوبه. اما وظیفه شما حفظ حکومت است نه حفط سازمان ملل. کارتان را بکنید. پاسخ سازمان ملل را خودم خواهم داد. گفت آقا ما مرید و مقلد شمائیم. بعدش هم گفت که برای اینکه تماشاچی بیشتری به مراسم اعدام بیاد دستور داده که در محل اعدام نان و چای و پنیر صبحانه مجانی هم بدن. بنظرم رسید که ابتکار خوبی است اما بهش گفتم که شاید بهتر باشه در محل مراسم اعدام بین تماشاچی ها قرعه کشی بشه و یخچال و تلویزیون داده بشه.

2- این چارشنبه سوری هم برای بنده شده کابوس.
بقول شاعر:
من از چارشنبه سوری در عذابم
مث کابوس می آید به خوابم
پدرسگ می پراند از سرم خواب
حسابی کرده داغون و خرابم
 دیشب دوباره خواب چارشنبه سوری دیدم و دیدم که جوانها از روی آتش می پرند و با سرعت به سمت بنده میان با چوبهای نیمسوز در دست. از خواب پریدم و دیگه نتوانستم بخوابم. امروز صبح بعد از رفتن لاریجانی گفتم بگن رادان و نقدی زودی بیان. وقتی آمدند در مورد تدارکات و برنامه هایی که برای جلوگیری از برگزاری چارشنبه سوری دارند پرسیدم. از توضیحاتشان قانع نشدم. احمدی نژاد فقط به اندازه یک گاو، گاو بود اما اینا هرکدام به اندازه یک طویله گاوند. یکیشان می گوید اگر صدتا جرثقیل ببریم و سر هر آتشبازی چهار نفر را اعدام کنیم دیگه از این کارا نمی کنن. اون یکی هم میگه دستور میده که با ماشین های پلیس مردم را در حالی که از روی آتش می پرند زیر بگیرند. اگه صددرصد مطمئن نبودم که این کارا بی فایده ست، می گفتم بکنن. اما این الاغهای بیشعور خودشون می بینن که فیلم همین کارها را گذاشتن روی اینترنت و آبروی ما را بردن. می بینن که ما داریم روز به روز اعدام را بیشتر می کنیم اما بازم مردم نمی ترسن. مردم انگار ترسشون ریخته. باید دست به دامان آیات عظام خبرگان بشم شاید دعایی، طلسمی، چیزی پیدا بشه که بنده را از این کابوس نجات بدهد. پارسال دست به دامان جعفر و زعفر جنی شدم اما بازم فایده نداشت. یا این جن های پدرسوخته حالا دیگه کاری ازشان ساخته نیست و فقط بلدند ما را تیغ بزنند و یا هم اینکه این منافقین و دژمنان زبون عقلشون از جن هم بیشتره . در هر صورت باید بگم عیدی سربازان گمنام امام زمان در وزارت اطلاعات را چند برابر بکنند. انگار دعاها و شب نخوابیهای اونا بیشتر اثر داره.

Wednesday, February 26, 2014

خاطرات سیدعلی- شماره 2

  
26 فوریه 2014

دوشنبه 5 اسفند . 21 ربیع الثانی. بنده البته مخالفِ .....
- امروز اتفاق مهمی افتاد و بنده توانستم در پای منقل جادو به بزرگترین دستاورد علمی – سیاسی – ایدئولوژیک دوران حکومت خودم دست پیدا کنم. دستاوردی که فکر می کنم قبل از هرکس شیخ اکبر کوسه و بعدش هم اوباما و استکبار جهانی و بخصوص دژمن زبون را از حسادت خواهد ترکاند. اگرچه که این دستاورد حاصل ساعتی فکر و تعمق در اخبار و مسائل اقتصادی کشور بود، اما به قول بزرگان؛ ذغال خوب هم در این زمینه تاثیر خودش رو داشت. بنده اصولا مخالفم که نقش ذغال خوب در اینگونه کشفیات بزرگ نادیده گرفته بشود. در واقع بنده بعد از رسیدن به این نتیجه که برای حل و فصل مشکلات اقتصادی که دامن مردم شریف ما را گرفته، چاره ای جز ورد تمام عیار خود بنده وجود ندارد، توانستم راه حلهایی ریشه ای برای مشکلات اقتصادی کشور پیدا کرده و در چند بند به عنوان دستور سیاسی- ایدئولوژیک به دولت ابلاغ کنم. تصور می کنم اگر دولت این دستورالعملها را اجرا کند بیش از 90 درصد مشکلات اقتصادی ما در ظرف سه چهار ماه حل میشود. یعنی کاری که حتی خود امام راحل هم نتوانست بکند. بنده البته اهل جایزه و اینطور چیزها نیستم اما به ضرس قاطع می گویم که اگر امسال جایزه نوبل اقتصاد را به بنده ندهند معلوم می شود که دژمن در اونجا هم رسوخ کرده است.
 و اما دستورالعمل را آنطور که به دولت ابلاغ کردم اینجا می نویسم تا برای آیندگان بماند و در دانشگاهها تدریس کنند و من اله توفیق:

1 -  امسال را سال اقتصاد مقاومتی اعلام می کنم. بخصوص کسانی که کلیه فروشی می کنند نباید خیلی زود مرعوب مشتری شده و با قیمت کم کلیه شان را بفروشند. باید مقاومت کنند. همین مقاومت است که قیمت کلیه را بالا می برد. یا کسانی که شبها در کاتون می خوابند باید از کارتون های مقاوم و محکم استفاده کنند تا دژمن نتواند اونها را بی خانمان بکند. بنده البته مخالف کارتون خوابی نیستم اما خوب کارتون خوابها باید مواظب باشند که سرما نخورند.
2- سه چهار سال گذشته را سالهای جهاد اقتصادی اعلام می کنم. به این ترتیب همه کسانی که از گرسنگی و یا بی داروئی و مریضی های ناشی از سوئ تغذیه فوت کرده اند شهید به حساب می آیند. بنده البته مخالفتی با شهادت مردم شریف ندارم اما در این مورد ضرورتی به دخالت بنیاد شهید نمی بینم.
3 – دولت می بایستی تا پایان سال حداقل ده میلیون فرصت شغلی درست کند. این مسئله را می شود با ساختن هزار کارخانه بزرگ که هرکدام ده هزار کارمند و کارگر داشته باشند حل کرد. که انشاءاله در پایان سال نه تنها هیچ ایرانی بیکاری در داخل کشور نداشته باشیم بلکه تعدای از مومنین و شیعیان عراقی و لبنانی را هم در اینجا استخدام کنیم.
4 – دولت موظف است که تا پایان سال جاری قیمت دلار را به حداکثر هزار تومان برای هر دلار برساند. بنده البته مخالفتی با پائین آمدن  نرخ پوند و یورو و پول ژاپن و چین ندارم اما مهم نرخ دلار است که باید روی امریکائیها و دژمن زبون کم بشود.
5 – دولت موظف است تا پایان سال جاری حداقل ده میلیون واحد مسکونی بسازد و تا سال آینده نه تنها مردم ما همگی داری خانه بشوند بلکه بتوانیم به حول و قوه الهی چند میلیون واحد مسکونی به کشورهای اروپایی که از کمبود مسکن و کمبود آزادی رنج می برند صادر کرده و توی دهان دژمن زبون بزنیم.
البته این را هم عرض کنم که به سپاه دستور داده ام که برای حل مشکلات مسکن هموطنان عزیز هرچه زودتر 200 هزار واحد مسکونی در عراق بسازند تا مسئله مسکن هموطنان عراقی هم به حول و قوه الهی حل بشود. هموطنان ایرانی هم که منزل ندارند میتوانند فعلا به راحتی به عراق رفته و اونجا زندگی کنند.
6 – برای صرفه جویی در مخارج دولت و قوه قضائیه از ماه آینده زمان مصرف شده برای محاکمات را باید به نصف رسانده و جلسه محاکمه را بیش از دو دقیقه طول ندهند. بنده البته مخالف حضور وکیل مدافع نیستم اما ضرورتی هم در این کار که هزینه ای روی دست دولت می گذارد نمی بینم. مگر آدمها خودشان بیل به کمرشان خورده که نتوانند از خودشان دفاع کنند. در همین زمینه در هنگام اعدام ضدانقلابیون و جواسیس دژمن زبون و استکبار بین المللی ضروری است که هر دو نفر یا حتی سه نفر را با یک طناب اعدام کنند تا در مصرف طناب و جراثقال صرفه جویی شود.
7-  به مردم رهنمود داده شود که همه کسانی که حیاط دارند در حیاط خانه شان و حتی در باغچه های وسط خیابانها گندم و پیاز بکارند تا کشور از نظر کمبود نان و اشکنه مشکلش حل بشود. بنده البته مخالف این نیستم که به شیعیان کشورهای همسایه نظیر لبنان و عراق و افغانستان هم آش اشکنه برسانیم که درشرایطی که شیعیان حزب اله مشغول جنگ با سنی های سوریه هستند، خانواده هاشان دچار کمبود مواد غذایی نشوند. اما خوب وقتی میتوانیم به آنها چلوکباب برسانیم چرا اشکنه؟
8- همه کالاهای اساسی که در حال حاضر از خارج وارد می شوند باید ظرف یک سال همه در داخل تولید شوند. سی سال است که داریم وارد می کنیم. دیگه خسته شدیم. بنده البته مخالف کشور برادر چین نیستم اما ضمنا اینطور نباشد که فقط از چین واردات داشته باشیم. باید از کشورهای دیگر مثل کشور برادر روسیه و کشورهای لبنان و عراق و افغانستان و سوریه هم واردات بشود.
9- هیچکدام از مقامات دولتی و بخصوص وزرا و فرماندهان سپاه حق ندارن ثروتی بیش از هزار میلیارد تومان داشته باشند. بنده البته مخالف درآمد حلال و ثروت حلالی که وجوهاتش داده شده نیستم. اما این برادران ثروتمند هرکدام ثروتشان بیشتر باشد باید از دولت استعفا داده و ضمن رسیدگی به شرکتها و ملک و املاکشان، به عنوان مشاور با حقوق و مزایا با دولت همکاری کنند.
10- ضمنا مردم خوب ما و دولتمداران و مدیران مسئول و بخصوص مسئولین کشور باید صرفه جویی کنند. به نظر بنده انتشار اینهمه روزنامه و نشریه و کتاب در کشور نه ضروری است و نه اقتصادی. بنده از همین روز اعلام می کنم که هیچ رونامه ای رو بجز کیهان نمی خوانم. مسئولین هم باید همین کار را بکنند. به نظر بنده از همین ماه آینده باید همه روزنامه ها را البته بجز روزنامه کیهان تعطیل کرد و کارمندان و کارکنان این روزنامه ها را برای بالابردن تولید کشاورزی، به لبنان و سوریه بفرستیم تا گندم بکارند. بنده البته مخالف این نیستم.... یادم رفت که مخالف چی نیستم.
11-  اما در زمینه صرفه جویی طرح دیگر بنده که وزارت اطلاعات مسئول اجرای آن اعلام می شود این است که همه مردم موظفند برای صرفه جویی در مصرف پارچه نخی در پوشیدن لباس زیر دقت کنند. بنده مخالف این نیستم که مردم زیرپوش داشته باشند اما اصراری هم نیست که حتما زیرپوش آستین بلند داشته باشند. همینقدر که زیرپوش رکابی بپوشند و یک هفته در میان زیرپوش نپوشند خودش کلی در اقتصاد کشور موثر است. اشتباه کرد آن که گفت اقتصاد مال خرا است. ولی فقیه و امامان جمعه و علمای حوزه علمیه باید در تنظیم اقتصاد کشور دخالت داشته باشند.
خلاصه اینکه کشور ما باید طی یکی دوسال و با رعایت قوانین علمی و حوزه ای اقتصاد مقاومتی و با استفاده از ادعیه مخصوصی که برادران ما در حوزه تهیه وتنظیم کرده اند، به دروازه تمدن بزرگ برسد و از ژاپن و کره جنوبی و کره شمالی و کره غربی و کره شرقی هم در آسیا جلو بزنیم. بنده البته مخالف سرعت و سبقت غیر مجاز نیستم اما فعلا تا قضیه تحریمها حل نشده باید مواظب باشیم که از چین جلو نزنیم که باعث عصبانی شدن مقامات چینی بشود. البته بنده به شدت و حدت تمام اعلام می کنم که اگر دولت نتواند در ظرف دوسال آینده همه هدفهایی را که بنده معین کرده ام محقق کند باید هرچه زودتر اعلام کند که ظرف چند سال میتواند محقق کند.  


  

Friday, January 31, 2014

ادامه خاطرات رفسنجانی. امام و بمب هسته ای!


30 ژانویه 2014

دوران پشم ریختگی:  امروز چندتا از بچه های قدیم وزارت آمده بودند که برایشان تحلیل کنم که رفتن به ژنو به نفع ما بوده یا نه؟ نگران بودند که ما چرا اینهمه سال فعالیتهای هسته ای را مخفی کردیم و حالا بعد از آنهمه تحریم و فشار جا زده ایم. نمیدانستند که ما قصد بمب سازی داشته ایم یا نه. از من خواستند که با توجه به شناختی که از امام داشتم و رابطه خاصی که با امام داشتم برایشان از نظرات ایشان بگویم. نگران بودند که آیا امام فتوای خاصی در مورد مذاکرات ژنو داشته که به من داده باشه یا نه. این بچه های قدیم وزارت خبر نداشتند که امام چقدر دوست داشتند که ما بمب اتمی داشته باشیم. برای همین هم می پرسیدند که چرا اصلا شروع کردیم و چرا زودتر قطع نکردیم. اینجاست که من به درک و آینده نگری روحانیت ایمان پیدا می کنم. خوب شد که آقای خامنه ای هم تقریبا همان احساس امام راحل را دارند و با درایت خاص با الهام از امام خدعه کردند و فتوا دادند که ساختن بمب اتم حرام است. راست هم می گویند. چون ساختن بمب اتم حرام است مگر آنکه به قصد کشتن و نابود کردن کفار درست شده باشد. در مورد رفتن به ژنو به آنها عرض کردم که امام همیشه نظرش این بود که روحانیت نباید زیر بار زور برود مگر اینکه زورش خیلی پرزور باشد و خوف آن باشد که روحانیت لطمه بخورد. بعدش هم خاطره زیر را برای بچه های وزارت عرض کردم و از آنها خواستم که همیشه پیرو خط امام باشند. آبگوشتشان را خوردند و خیلی خوشحال شدند.
"چهارشنبه دهم بهمن 61- دیشب رفته بودم خدمت امام که از ایشان اجازه بگیرم که پسر بزرگم را رئیس رادیو تلویزیون بکنم. پسر تیز و شایسته ایست و علیرغم سن کم، بخوبی از پس مدیریت چند سازمان با هم بر میاد. البته به امام قول دادم که پست دیگری در کنار این پست به او ندهم هرچند که دلشان میخواست چند تا کار هم به احمدآقا بدهیم. سوال فرمودند که این بمب هایی که ما روی عراقی ها می اندازیم چندتا را می کشد. عرض کردم صدتا یا شاید صد و پنجاه تا. فرمودند چرا یک بمبهایی نمی خرید که بیشتر بتواند بکشد؟ عرض کردم که این قوی ترین بمبی بوده که ما توانستیم از بازار بخریم. فرمودند پس آن بمب های چینیایی که گفتید هزارتا هزارتا می کشد چطور شد؟ عرض کردم منظورتان بمبهای شیمیایی است. یک تعدادی خریدیم و داریم استفاده می کنیم. فرمودند هزارتا هزارتا هم که از این کفار بکشیم کمه. عرض کردم آقا اینا البته کافر نیستند و ظاهرا مسلمانند. فرمودند خفه. عرض کردم البته بمبهای دیگری هم هستند که بیشتر می کشند اما خوب غربیها به ما نمی فروشند. خدا لعنت کند این غربیها را. فرمودند اسرائیلی ها هم نمی فروشند؟ عرض کردم خیر. سلاحهای دیگه و لوازم یدکی ازشون خریده ایم اما از اینا نمی فروشند. فرمودند چقدر خوب بود اگر ما بمبهایی داشتیم که پنج هزار و یا حتی ده هزار نفر را می کشت. عرض کردم که یک بمبهایی هست که صدهزار نفر و بیشتر هم می کشد. یک شهر را یکجا دود و بخار می کند. احساس کردم که در چهره امام یک حالت روحانی پیدا شد که قبلا ندیده بودم. با کمی حسرت فرمودند این دیگه چه بمبی است؟ عرض کردم که بمب اتم. فرمودند که اتم چیه؟ عرض کردم که یک چیز ریزیه که مربوط میشه به مسئله فیزیک. فرمودند فیزیک چیز خوبی نیست. این فیزیک و میزیک را زودتر از درسهای مدارس و دانشگاهها بردارید. ما فیزیک نمیخواهیم. بسیجی های ما را خراب می کند. بجای این فیزیک که گفتی بهتر است توضیح المسائل من را در دانشگاه درس بدهید. این بمبی را هم که گفتی اگه میشه زودتر بخرید. عرض کردم خودش را نمی فروشند اما میشود تکنیک ساختش را قاچاقی خرید و خودمان اینجا درستش کنیم. فرمودند طلبه های حوزه میتونن درستش کنن؟ عرض کردم خیر. اونایی که فیزیک خوندن باید درستش کنن. نگاه کج کجی به من فرمودند و زیر لب فرمودند خفه. بعدش هم فرمودند هرکاری می کنید زودتر بکنید. این کفار عراقی را باید همه شان را یکجا کشت. یک کوچیکش را هم روی همین زندان اوین خودمان بندازید که از دست این منافقین هم یکجا خلاص بشوم. به درد کردستان هم می خورد و ما را از دست این سنی ها خلاص می کند. امام همیشه علاقه داشتند که کارها را و مخصوصا جنگ را زودتر تمام کنند و ما را از دست تمام دشمنانمون راحت کنند اما این غربی ها نگذاشتند. "

Saturday, January 25, 2014

ادامه جام زهری که سیدعلی.....


5 بهمن 1392
جام زهری که سیدعلی خورده
بالاخره درخت چندین ساله تلاشهای مجاهدین و شورای ملی مقاومت به بار نشست و "افشاگریهای هسته ای" مقاومت مردم ایران طناب داری شد بر گردن ملاهای خونخوار و فاسد. موفقیتی که البته با پرداخت هزینه گران از جیب مردم و مقاومت مردمی به دست آمد. تحریمها، علیرغم تبلیغات لابی های رنگ و وارنگ رژیم آخوندی مبنی بر اینکه فقط مردم زیر فشارند و نظام حاکم ککش هم نمی گزد و علیرغم ادعاهای مضحک امثال احمدی نژاد که می گفت قطعنامه ها به پشیزی نمی ارزند، ولی فقیه را مجبور به نوشیدن جام زهر کردند. براساس توافق ژنو، بخش‌های حساس برنامه اتمی جمهوری اسلامی پس از ۲۰ سال صرف وقت و تحمل هزینه‌هایی که بر اساس محاسبات برخی منابع موثق، نزدیک به 200 میلیارد دلار برآورد می‌شوند، در مقابل آزاد ساختن اقساطی ۴.۲ میلیارد دلار ذخایر بلوکه شده ایران مورد مصالحه قرار گرفت.
وحالا باید منتظر بود که رژیم زهر خورده و در حال جان دادن، به دست مردم ایران و فرزندان قهرمانشان از صفحه روزگار پاک شده و از سرزمین ایران به زباله دان تاریخ پرتاب شود.
جام زهری که سیدعلی خورده
رنگ و رویش شده مث مرده

نرمشی کرده قهرمانانه
نقل قول از خمینی آورده

کوسه خیلی اذیتش کرده
سیدعلی گشته سخت افسرده

بسته خالی زبسکه "روحانی"
آبروی نظامشو  برده

شده قمصور زرت حاج آقا
خورده جامی ز زهر افشرده

او نمی خواست زهر را بخورد
بود از این زهر تلخ آزرده

حدس می زد که می کشد او را
چهره اش گشته بود پژمرده

ترش کرده برای خوردن زهر
لب و لوچه ش هزار چین خورده

*******
جام زهری که خورده ای نُوشت
خلق سیلی زده توی گوشت

آنچنان ضربه خورده توی سرت
که پریده ز کله ات هوشت

آنهمه زر و زر که فرمودی
حال این ضربه کرده خاموشت

کوسه بی چشم و روست، گولت زد
شده ناکس سوار بر دوشت

بوی زرهای مفت روحانیست
بوی گندی که کرده مدهوشت

بشنو از من نصیحتی مفتی
تا شود راحتی هم آغوشت

سر خود بر زمین بذار و بمیر
تا کند مجتبی کفن پوشت







Tuesday, January 7, 2014

ادامه داستان کوتاه مقابله با زلزله


6 ژانویه 2014 
به دنبال زلزله ای که اخیرا درحوالی بندرعباس رخ داد و باعث کشته و مجروح شدن تعدادی از هموطنان مظلوممان شد، احمدخاتمی امام جمعه تهران گفت:
"این زلزله ها ناراحتی امام زمان از مردم ایران است. اگر خواهش آقای خامنه ای از امام زمان نبود تا بحال چیزی از مردم ایران نمانده بود".
یکی بود یکی نبود. چیزی در حدود شصت میلیون سال پیش موجوداتی در کره زمین بودند که اسمشون دایناسور بود. این موجودات براساس شایعاتی میشدند پدربزرگهای همین آخوندایی که دارن در کشور ما حکومت می کنن. این موجودات انواع و اقسام داشتند. از گوشت خور بگیرید تا گیاه خور و از کوچک اندام در حد اسب و الاغ بگیرید تا درشت اندام. آنهم  چه درشت اندامی! از نوک سرشان تا انتهای دمشان به متراژ امروزی می شد حدود سی متر. این سردار فیروزآبادی خودمان به انداز تخمشان هم نمیشد. ببخشید یادم رفت بگم که برای زاد و ولد تخم می گذاشتند. افتاده بودند روی گنجی به اسم جنگل که بهش می گفتن طلای سبز. می خوردند و می خوابیدند و اختلاس می کردند و عشق و حال میکردند. فقط تنها مشکلی که بود این بود که زنهاشان رعایت حجاب شرعی را نمی کردند. همه یا از بیخ بی حجاب بودند و یا خیلی خیلی بدحجاب. هرقدر هم که ولی فقیه شان - که احتمالا پدر بزرگ همین آیت اله احمد خاتمی خودمان بوده - نصیحت میکرد که بابا دست از این بدحجابی و بی ناموسی بردارید، هیچ دایناسوری گوشش بدهکار نبود. البته اون موقع این آقای جنتی خودمان هنوز بچه سال بود و به سن قانونی عمامه گذاری و آیت اله شدن و نماز جمعه خواندن نرسیده بود تا با کلام جادویی و گرم و آموزنده اش دایناسورها را به راه راست هدایت بکند. خلاصه اینکه دایناسورها بی خیالِ پند و اندرزها و نهی از منکرهای ولی فقیه و گشت ارشادش همچنان به بدحجابی ادامه میدادند. هرچه ولی فقیه می گفت آخر ای ناشکرهای گناهکار. اینجا توی بهشت افتاده ایم روی این نعمتهای خدادادی و دو لپی میخوریم. چرا قدر این نعمت ها را نمیدانید؟ یک زمانی ما آرزومان بود که روضه پنج تومانی بخوانیم و بزرگترین عددی که فکر میکردیم خداوند متعال خلق کرده عدد یک میلیون بود. اما حال کوچکترین اختلاسمان چند میلیارد است. هرکس را هم که علیه ما اعتراضی بکند یا چیزی بگوید یا بنویسد یا خودمان می خوریمش و یا میدهیم به دست سردار رادان و قاضی مرتضوی و بقیه زندانبانانمان تا اول زیر کتک کلکش را بکنند و بعد کبابش بکنند و بخورند. کاری نکنید که خداوند متعال زلزله ای بفرستد و کارمان را بسازد. اما کو گوش شنوا؟ هنوز مرکب حرفهای ولی فقیه خشک نشده، خانمهای دایناسور و یا درواقع دایناسورهای خانم، دم غروب آفتاب ده قلم آرایش کرده و با پر و پاچه لخت و موهای آشفته راه میافتادن توی خیابونای جنگل و حالا بی ناموسی نکن، کی بی ناموسی بکن. البته اون موقع امام زمان هنوز متولد نشده بودند که مثل حالا به خواهش ولی فقیه از گناه دایناسورها گذشت بکنند. البته خود خداوند متعال هم خیلی از دست این دایناسورهای گناهکارها عصبانی بود. چند بار هم زلزله و سیل فرستاده بود اما خوب این دایناسورها از بس بزرگ بودن و پاهای بلندی داشتن که سیل که میامد فکر میکردن که باید برن اون تو آب بازی کنن. زلزله هم بهشون کارگر نبود. چون بعضی هاشون که اصلا خانه نداشتن و بعضی دیگر هم شبا که میخوابیدن از بس بزرگ بودن، سرشون بیرون از خانه شون بود و خراب شدن سقف خانه مشکلی براشون درست نمیکرد. درست مثل همین کارتن خوابای کشور خودمون. خلاصه اینکه جنگل از زیادی گناه این دایناسورهای بدحجاب بوی جهنم گرفته بود و ولی فقیه و دستیارش شبا از ترس آمدن بلای آسمانی خواب نداشتن و به امید فرار از اون جنگل و رفتن به جنگلهای غربی و فرنگی، مجبور بودن که پولهایی را که با زحمت و خواندن روضه پنج تومانی به دست آورده بودن، صرف خریدن خانه و مستغلات در فرنگ بکنن. حتی فرشته های خداوند هم از دست دایناسورها عصبانی بودن و همه اش از درگاه باریتعالی درخواست میکردند که ناله های ولی فقیه دایناسورها را نادیده بگیرد و یک بلایی براشون نازل بکند. اما خوب خداوند اون موقع هم مثل حالا خیلی صبور بود و بابت  بدحجابی و بی ناموسی چند تا دایناسور بیسواد مسجد نرفته، بلاهای خیلی بزرگ مثل آتشفشان و از این چیزا نمی فرستاد. اما، اما، بعضی از اون فرشته ها مترصد بودن که فرصتی پیش بیاد و خودشون دست به کار بشن. یک روز حضرت عزائیل از طرفهای کره زمین رد میشد تا برای ماموریت به مریخ بره، از دور متوجه شد که یک سنگ آسمانی بزرگ با سرعت خدا کیلومتر در ساعت داره از همون نزدیکیها رد میشه. ناگهان چشماش برقی زد و به تقلید از ارشمیدس فریاد زد "یافتم یافتم". موبایلش را در آورد و عکسی از سنگ مزبور گرفت و با چند تا سوال به کامپیوتر عرش اعلا ایمیل کرد. دو دقیقه بعد یک ای میل براش رسید که نوشته بود پیشنهاد شما به شرفعرض همایون مقام عظمای باریتعالی رسید و پاسخ مثبت است. حضرت عزرائیل از خواندن این ایمیل چنان شاد شد که همونجا وسط آسمان سوم و چهارم شروع کرد به باباکرم رقصیدن و چند دقیقه ای دست میزد و می رقصید. البته شانس آورد که کسی از دارو دسته ولی فقیه این حرکت گناه آلود را ندید. بعدش هم سر فرمان را کج کرد به سمت سنگ آسمانی مربوطه و با سرعت خودش رو به سنگ آسمانی رساند و درست مثل "لیونل مسی" و "علی دایی" که توپهای هوایی رو با سر میزنن توی دروازه حریف، با یک ضربه هِد فنی و تکنیکی و حساب شده که به سنگ آسمانی زد، سنگ رو به سمت کره زمین روانه کرد. چند دقیقه بعد سنگ آسمانی شترررررررررررق خورد وسط کره زمین. تا دایناسورها بیان بفهمن چطور شده، کلی ها شون زیر سنگ له و لورده شدن. اما شدت ضربه سر حضرت عزائیل اونقدر بود که در اثر برخورد سنگ با زمین، یک انفجاری شد که انگار هزارتا بمب اتم از همونایی که "آقا" آرزوی داشتن دوتاش را دارند، بخوره به زمین. درد سرتان ندم. تر و خشک با هم سوختن. چه اونایی که بدحجابی و بی ناموسی کرده بودن و چه اونایی که بیچاره ها اصلا هنوز بچه بودن و یا توی تخم بودن و فرصت انجام گناهی را نکرده بودن همه از بین رفتن. یعنی در واقع اون انفجار باعث شد که چنان آتش سوزی بشه که دود همه آسمان کره زمین رو بگیره و مانع رسیدن گرمای خورشید به زمین بشه و عصر یخبندان شروع بشه. حاصل یخبندان هم از بین رفتن همه دایناسورها و همه موجودات روی زمین بود. البته بغیر از همون ولی فقیه مربوطه و جنتی و چند تا آخوند دیگه که رفتن در پناهنگاههای زیر زمینی و زیردریایی قایم شدن. بنابراین ما دانش آموزان عزیز باید قدر "آقای خامنه ای" را بدانیم که دست به دامان امام زمان میشه تا زلزله نیاد و ما را از بین نبره. تا ما فرصت داشته باشیم وقتی بزرگ شدیم وارد سپاه و دولت بشیم و اختلاس های میلیاردی بکنیم.  البته شاید هم بهتر باشه که اول بسیجی بشیم و با کمک سردار رادان نسل بدحجابها و نسل بی ناموسی را از روی کره زمین برداریم. بعدش هم به دادستانی انقلاب و زندان اوین برویم و کلک همه معترضان و فتنه گران را که ممکن است با گناهانشان باعث بروز سیل و زلزله بشن بکنیم. بعدش هم به حول و قوه الهی برای انجام حرکت عبادی - سیاسی اختلاس به سپاه و دولت و یا به بیت رهبری بریم. البته از شما چه پنهان که ما دانش آموزان عزیز هنوز نمیدانیم که اگر امام زمان علیه السلام از دست گناهان مسلمانان آنقدر عصبانی میشوند که برای تنبیه آنها زلزله و سیل می فرستند، اولا چرا از دست گناهان غیر مسلمانان که خیلی هم بدترن عصبانی نمیشن و دوما چرا از دست قاتلین پدر و پدربزرگشون علیه السلام عصبانی نشدن که با یک زلزله نسل همه شون رو از روی زمین بردارن؟ البته ما مطمئن هستیم که وقی حوزه های علمیه و حضرات علما مسئولیت مدارس ابتدایی و انتهایی کشور را به دست بگیرند اونوقت همه دانش آموزان عزیز پاسخ این سوالات را خواهند فهمید. قصه ما به سر رسید. دایناسور به فرنگ نرسید.