Friday, October 22, 2010

نمایشنامه یک پرده ای "نامه ای به پاپ"ا




بیستم اکتبر2010


نمایشنامه یک پرده ای
"نامه ای به پاپ"

2- گاردین: مربی انگلیسی بیلیارد به خاطر همراهی با تیم ایران خود را ختنه کرد
2- به گزارش خبرگزاریها: محمود احمدی نژاد نامه دوم خود را برای پاپ ارسال کرد. این در حالی است که پاپ به نامه اول احمدی نژاد هنوز پاسخی نداده است.
مرحبا ای زنده پاپ محتشم
منتت را بار دیگر می کشم
ای تو از هر پاپ دیگر پاپ تر
هاله دور سرت قرص قمر
من نمیخواهم ترا سنت کنم
یا به مسلم کردنت همت کنم
******************
صبح اول وقت احمدی نژاد از پشت میز کارش گوشی تلفن را برمیدارد و تکمه ارتباط با منشی را می زند:
منشی: بله حاج آقا محمود. امر بفرمائید
احمدی نژاد: حاجی بی زحمت بگو حاجی رحیم بیاد اطاق من. دوتا چایی دبش هم برامون بیار.
منشی : چشم حاج آقا محمود.
چند دقیقه بعد اسفندیار رحیم مشائی رئیس دفتر احمدی نژاد وارد اطاق می شود و روی مبل راحتی می نشیند. بعد از وی منشی یک سینی چای می آورد. چایها را گذاشته و خارج میشود.
ا. ن. :حاجی رحیم، میخوام یه نامه دیگه واسه پاپ بنویسم
رحیم مشائی: راجع به چی
احمدی: راجبشو ول کن. خصوصیه. ولی فکر کن چطوری میشه به دست خودش رسوند
ر.م . : اول بگو راجع به چیه تا منم بهت راه حل بدم
ا. ن. : گفتم خصوصیه بابا.
ر. م. : جون رحیم. جون حاجی محمود. راجع به چیه؟
ا. ن. : گفتم خصوصیه. بیخود قسم نده. بعدا بهت میگم
ر. م. : تا نگی نمیشه
ا. ن. : بعدا میگم. حالا بگو چیکار کنیم که نامه به دست خود پاپ برسه
ر.م. : آخه برادر من؛ این نامه نوشتن چه فایده داره. اون یکی رو که جواب نداد. این یکی رو هم جواب نمیده
ا. ن. : جواب نداد برای اینکه اون یکی اصلا به دسش نرسیده
ر. م. : چه حرفی میزنی. من خودم سفارش کردم به سفیرمون که ببره بده دفتر پاپ ورسید بگیره
ا. ن. : باشه ولی اون منشی ناکس به پاپ نداده. وگرنه پاپ چطور جرات میکنه به نامه من جواب نده. باید سفارش میکردی یه قالیچه ای چیزی به اون یارو بده
ر. م. به کی؟ به پاپ؟
ا. ن. :نه بابا. به منشیه. پاپ که چاه نفت هم کمشه.
ر. م. : اینو که خودم سرم میشه. گفتم یه قالیچه و چندبسته خاویار به طرف داد. تازه چندتا شیشه شرابم بهش دادیم. آخه تو دین اونا شراب حروم نیس
ا. ن. : فقط آقا مصباح نفهمه که به یارو شراب دادی. اما پس چرا پاپ به نامه من جواب نداده. شاید نامه به فارسی بوده و نتونسته بخونه
ر. م. : کی؟ منشیه یا پاپ؟
ا. ن. : نه بابا پاپ. منشیه که نخونه هم طوری نمیشه. فقط باید میدادش به پاپ
ر. م. : بابا این سفیرمون توی واتیکان کارشو خوب بلده. هم نامه فارسی داده و هم ترجمه ایتالیایی و هم ترجمه انگلیسی
ا. ن.: پس اون ناکس چرا جواب نداده؟
ر. م. : کی؟ منشیه؟
ا. ن. : نه بابا پاپ.
ر. م. : آخه نوکرتم، منم بودم جواب نمیدادم. مگه نگفته بودی که بیاد مسلمون بشه؟ خوب اون بدبخت توی این سن چطوری بیاد تن به سنت شدن بده؟ بدبخت زرتش قمصور میشه. تازه اون مگه چی کم داره که اگه مسلمون بشه گیرش میاد؟
ا. ن. : چی گیرش میاد؟ بهشت و حورالعین و هزارتا چیز دیگه. تو هم که حرف ضد انقلابو می زنی. تازه من ده تا حرف زدم که یکیش این بوده. مگه تو نامه رو نخوندی؟:
ر. م. : همه شو نه. آخه ده صفحه بود.
ا. ن. :بفرما؛ اینم از مشاور ما. ده تا مسئله مهم جهانی رو به پاپ گفتم. اونوقت این میگه که من نباس می گفتم بیاد مسلمون بشه.
ر. م. : حالا دلخور نشو حاجی. بگو چی نوشته بودی تا من بگم سفیرمون دنبال کنه
ا. ن. : براش نوشته بودم که اگه مسلمون بشه سنتش نمی کنیم. یعنی در واقع میتونه جای خودش یه کیشیش جوون رو واسه سنت شدن برفسه. بعدش نوشتم که آقا گفته کمکش می کنیم که رهبر مسیحیا بمونه و امریکائیا زیرابشو نزنن. بعدشم کمکش میکنیم که ثابت کنه که این حرفایی که میگن کشیشا بچه بازن، توطئه ی صهیونیستاس. آخه سر این مسئله حسابی حالش گرفته س.
ر. م. : کی؟ منشیه؟ مگه اونم بله؟
ا. ن. : نه بابا پاپ. منشیه رو ولش کن.
ر. م. : بابا دمت گرم بدم نمیگی ها. حالا چطوری ثابت می کنی؟
ا. ن. : به!! بابا تو هم که خیلی عقبی. خوب سه چارتا صهیونیت میاریم تو تلویزیون اقرارکنن که از اسرائیل پول گرفتن.
ر. م. : کی پول گرفته؟ پاپ یا منشیه
ا. ن. : هیچکدوم بابا. تو چقدر خنگی. اون صهیونیستا دیگه!
ر. م.: پول گرفتن که چی؟
ا. ن. : که شایعه راه بندازن که کیشیشا بچه های مردم رو گول میزنن.
ر. م. : چه فایده ای واسه ی صهیونیستا داره
ا. ن. : بچه ای ها. فایده ش اینه که یارو مسلمون نشه
ر. م. : کی؟ پاپ یا منشیه؟ تازه واسه چی نشه؟
ا. ن. : بابا خفه م کردی بسکی گفتی پاپ یا منشیه. واسه اینکه اگه مسلمون بشه اونوقت دو میلیارد مسیحی مجبورن مسلمون بشن. اونوقت چپق صهیونیستا رو چاق می کنیم.
ر. م. : ولی میگم اگه این خدمتو در حقش بکنی که حسابی خوشحال میشه. شایدم قبول کنه مسلمون بشه
ا. ن. : کی؟ پاپ یا منشیه؟
ر. م. زکی. خودتم که گفتی.
ا.ن. : من واسه شفاف سازی میگم.
ر.م.: هم منشیه و هم پاپ. حالا اونو ولش کن. جون حاجی بگو تو این نامه جدیدت چی نوشتی؟
ا. ن. : تو هم بدجوری پیله می کنی ها. گفتم که خصوصیه. فقط باید بخونه و مردونگی کنه و جواب بده.
ر. م. : کی؟ منشیه؟
ا. ن. : نه بابا خودش. پاپ. آخه مسئله حیاتیه.
ر. م. : اگه واقعا حیاتی باشه من که مشاورتم باید بدونم. وگرنه چطوری میتونم راه حل برات پیدا کنم؟
ا. ن. : راس میگی ها. اما ببین. من با وزیر ارشاد صحبت کردم البته نه در باره موضوع نامه فقط در باره اینکه چیکار باید کرد که طرف نامه رو بخونه و جواب بده. اونم گفت باید نامه رو جذابش کنی. مثلا به شعر باشه تا یارو وقتی می خونه یه قری هم بده.
ر. م. : کی قر بده؟ پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : هیچکدوم. عمه ی سرکار قر بده. من چه میدونم. وزیر ارشاد که نگفت کی قر بده. حالا چه فرقی میکنه؟ قر، قره دیگه. هرکی داد داد. حالا سرکار چی میگی؟ چیکار کنم که جذاب بشه؟
ر. م. : تا نفهمم راجع به چیه نمیتونم نظر بدم. راجع به هرچیزی که نمیشه قرداد. بلکم بخوای بگی که واسه میسحیت خوب نیس که اینهمه بچه ی بی سرپرست توی خیابونای کشورای مسیحی ویلون باشن. مدیریت این کشورها رو بسپاره به ما تا براش حلش کنیم.
ا. ن. : بچه ای ها. بچه های وزارت اطلاعات گفتن به اون که نامه می نویسی اصلا اسم بچه رو نبر. اون به بچه حساسیت داره.
ر. م. : کی حساسیت داره؟ پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : یه دفه دیگه بگی پاپ یا منشیه اخراجت می کنم ها!! خفه م کردی.
ر. م. : شوخی کردم حاجی. به دل نگیر. اما تا نگی موضوع چیه نمیتونم بهت نظر مشورتی بدم.
ا. ن. : به شرطی که دهنت قرص باشه و یه دفه خبرش سر از تلویزیون مجاهدین در نیاره.
ر. م. : بابا مجاهدین که عددی نیسن. تو دیگه چرا حاجی؟
ا. ن. : پس این خبرا رو از کجا میارن. از کجا می فهمن که ما سایت اتمی راه میندازیم؟
ر. م. : خوب معلومه از اسرائیلیا خبرشو میگیرن
ا. ن. : بچه های اطلاعات هم همینو میگن. اما اسرائیلیا از کجا میارن؟
ر. م. : خوب معلومه. اونام خبراشونو از انگلیسا میگیرن. از قدیم گفتن همش زیر سر انگلیسیاس.
ا. ن. : راست میگی ها. دمت گرم. اما صبر کن بینم. انگلیسا از کجا میارن؟
ر. م. : خوب اونام از امریکاییا میگیرن دیگه
ا. ن. : امریکائیا از کجا میارن؟
ر. م. : حاجی مثل اینکه تو بولتن داخلی وزارت اطلاعات رو نمی خونی ها. صد دفه تا حالا این مجاهدینی که دستگیر کردیم اعتراف کردن که واسه امریکائیا جاسوسی میکنن. امریکائیا خبراشونو از مجاهدین میگیرن. اصلا همه ی دنیا اینو میدونن که مجاهدین جاسوس امریکائیان.
ا. ن. : مجاهدین از کجا میارن؟
ر. م. : به!!! من که اولش گفتم که اسرائیلیا بهشون میدن.
ا. ن. : خوب ولش کن. فقط قول بده به کسی نگی.
ر. م. : حرفا چیه. سرم بره لب وا نمی کنم.
ا. ن. : گوشتو بیار جلو. آها.... میگم راسش الان چند وقته اون هاله هه که دور سرم بود ها، دیگه نور نداره. به آقا ترسیدم بگم. چون از اولش می گفت
"اینا اوهامه و اگه قرار باشه که کسی هاله داشته باشه منم. تو از اولشم هاله نداشتی."
دیدم آقا مثل اینکه خیلی هم دین و ایمون قرصی نداره. هیچی نگفتم. بعدش رفتم پیش حاج آقا مصباح. اونم یه کم من و من کرد و چند تا حدیث خوند و سرکتاب واکرد و استخاره کرد و آخرش گفت حتما باطریش تموم شده. البته خودم هم حدس می زدم مسئله باطریش باشه. اما چون نمیدونم باطریش کجاشه، کاری ازم ساخته نیس
ر. م. : خوب چه ربطی به پاپ داره. مگه اون باطری فروشی داره.
ا. ن. : خنگ خدا اونا خیلیا شون هاله دارن. مگه عکساشونو ندیدی؟ خوب لابد باطری زاپاسم دارن دیگه. فقط باهاس ازش یه جوری پرسید که لو بده. باید یه چیزی بهش داد
ر. م. : به کی؟ به پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : اولش به منشیه بعدشم اگه لازم شد به پاپ. آخه این مسئله واسه ی من حیاتیه.
ر. م. : باطری که شوخیه. ولی شاید اگه آقا مصباح واست دعا کنه دوباره هاله ت راه بیفته.
ا. ن. : شوخیه؟ یه دفه دیگه رو حرف آقا مصباح حرف زدی نزدی ها! مرد حسابی ما با اعتقاداتمون زنده ایم. ما داریم خودمون رو آماده ظهور امام زمون می کنیم اونوقت تو میگی آیت اله مصباح شوخی کرده. برو زود دهنتو آب بکش.
ر. م. : شوخی کردم حاجی به دل نگیر. اما وزیر ارشاد خوب گفته. میگم میخوای زنگ بزنم یه رفیقی دارم شاعره برات چند تا شعر بگه؟
ا. ن. : پس تو هم با شعر موافقی و موافقی که یه جوری نامه بنویسم که یارو قر بده؟
ر. م. :کی؟ پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : پاپ پدر من. گور بابای منشیه. میخواد قر بده یا نده.
ر. م. : اشتباهت همینجاست. اول باید روی اون امتحانش کنی
ا. ن. :روی کی؟ پاپ یا منشیه؟
ر. م. : خودتم که گفتی. عمه ی من. خوب منظورم منشیه س دیگه.
ا. ن. : البته وزیر ارشاد داده یکی از شاعرای اصلاح طلب زندانی چند خط گفته اما نمیدونم به درد می خوره یا نه. به اینا نمیشه اعتماد کرد.
ر. م. : به کی؟ وزیر ارشاد یا زندانیه؟
ا. ن. : به هیچکدومشون. این وزیر ارشاد جاسوس آقاس. ناکس میره حرفای ما رو میزاره تو مشت آقا.
ر. م. : حالا کجاس؟
ا. ن. : کی کجاست؟ شاعره یا وزیر ارشاد؟
ر. م. : هیچکدوم حاجی. شعره. شعره کجاس؟
ا. ن. : ایناهاش. اما تو اولین کسی هستی که این شعر رو می بینی ها
ر. م. : البته غیر از وزیر ارشاد و زندانیه
ا. ن. : یه نظر میخوای بدی ها. چقد ناز می کنی. بگیر بلند بخون. من دستخط این یارو رو نتونستم بخونم
ر. م. : دستخط کی؟ وزیر ارشاد یا زندانیه. ..... اینکه تایپیه. چی شو نتونستی بخونی؟
ا. ن. : به تو مربوط نیس. بخون و نظر بده
ر. م. :........ خیلی خوبه حاجی. همینو برفس. ولی بازم باید یه حق و حسابی به یارو بدیم ها.
ا. ن. : به کی؟ پاپ یا منشیه؟
ر. م. :تو هم راه افتادی ها حاجی محمود.باشه شما با خط خودت نامه رو بنویس من ترتیب رسوندنشو میدم. اصلا خودم میبرم ایتالیا میدم به دسش.
ا. ن. : به دست کی؟ پاپ یا..........
نوشتن پایان نمایشنامه بر عهده خواننده است. از این اشعار میتوانید استفاده کنید.
مشکل من مشکل این هاله است
علتش شاید دعای خاله است
هاله دور سرم پنچر شده
شایدم در زیر باران تر شده
...... پایان
---------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

Saturday, August 7, 2010

راهنمایی به احمدی نژاد

حسین پویا
ششم آگوست2010

احمدی نژاد گفت:
- تا هفت سال دیگر انسان به فضا می فرستیم. این کار به معنای تسلط ایران(منظورش آخوندهاست)بر فضاست.
همچنین محمود احمدی نژاد در یک مصاحبه تلویزیونی مدعی شد اطلاع دقیق دارد که آمریکا ظرف سه ماه آینده به دو کشور منطقه حمله خواهد کرد. او از این کشورها نامی نبرد.



"رو سر بنه به بالین"* این ملتو رها کن
فکری به حال زار آخوند بی نوا کن

شیخ وقیح هرگز شرم از کسی ندارد
بزمجه ی جعلق، تو شرم کن حیا کن

از بس دروغ گفتی دنیا به حیرت افتاد
این سنگ پاست یا رو، این راز برملا کن

گفتی به زودی زود، کس را فضا فرستم
خود عازم فضا شو، لطفی بیا به ما کن

فیل اتم شکافی، پنچر شده ولش کن
یک کشف تازه بنما، فیل دگر هوا کن

آن سیدعلی برایت بس نقشه ها کشیده
تو راه خویشتن را از راه او جدا کن

گویا خیال دارد قربانیت نماید
تو زودتر بجنب و آن شیخ را فدا کن

مصباح هم برایت دارد خیال بر سر
رو کاسه کوزه اش را برهم بزن صفا کن

از جنتی حذر کن، افکار او مدرن است
یک شیخ مرتجع تر پیدا کن و بابا کن

آن هاله منور بر گرد کله ات را
روشن کن و جهان را در نور آن نیگا کن

بنگر تو کافران را، در حال کفر ورزی
شمشیر خویش برکش، سرها زتن جدا کن

بنگر تو در اروپا، غوغای بد حجابی
برخیز و با چماقت، یک حمله ازقفا کن

تو وارث "امامی"، هرچند نا تمامی
احکام آن مچل را جاری کن و روا کن

تو دکتر فیزیکی، استاد جیک و جیکی
جاهیزه! نوبل را، امسال ادعا کن

تنظیم خانواده، یک حیله و فریب است
از غرب برحذر باش، یک بچه را سه تا کن

آسایش شماها تفسیر این پیام است
سکو برای اعدام، هرگوشه ای به پا کن

کهریزک و بسیجی دیگر اثر ندارد
فکری به حال زار آن سیدعلی گدا کن

مردم همه به هوشند، در دفعتان بکوشند
آن روز جای موشک، یک موش دست و پا کن

سوراخ موش آنروز، کمیاب و بس گران است
سوراخ موش خود را امروز ابتیا کن

* منظور اینست که "سرتو بذار بمیر"
-----------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

Friday, July 30, 2010

سوالات قرمز و پاسخ سبز



29 جولای 2010

سوالات قرمز از میر حسین موسوی
و پاسخ سبز دفتر ایشان

"منافقین از کفار بدترند و این منافقین بودند که با آتش زدن خرمن های کشاورزان و شکنجه کردن خودشان باعث شدند که ما مع الاسف آب و برق و اتوبوس را نتوانیم برای همه امت اسلامی مجانی بشویم و فقط توانستیم برای بسیجی ها مجانی باشیم. لاکن ما اگر چند هزار نفر از اینها را همان ابتدای انقلاب اعدام کرده بودیم حالا اینقدر معتاد و فقیر و بیکار و بدبخت و غیره و چه و چه در کشور ما وجود نداشت." (امام خمینی)
در راستای اینکه شخص بسیار محترمی به نام سعید شریعتی که از فعالان سیاسی و اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی و از حامیان آقا میرحسین موسوی در انتخابات دهم ریاست جمهوری بوده و پس از اعتراضات به نتایج انتخابات بازداشت و زندانی شده، اخیرا افاضاتی در خصوص قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 فرموده، ما؛ تعدادی از ضد انقلابیون فراری به غرب که به جرم شکنجه خودمان به فرمان امام خمینی چه و چه تحت تعقیب دستگاه قضایی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی هستیم، سوالات زیر را داریم. البته توضیح اینکه آن جناب سعید شریعتی، آن قتل عام که آنهم به فرمان همان امام خمینی انسان دوست در سال شصت و هفت انجام شد را ضروری دانسته و از امام خمینی به خاطر دادن آن فتوای قتل عام حمایت کرده است. هرچند که آن سعید نامبرده فراموش کرده که به روان لاجوردی یعنی همان سردار بزرگ مورد احترام آقای دکتر خاتمی، درود و تهیات بفرستد. سوالات ما ضد انقلابیون خارج نشین گروهکی؛ که از همان اوائل انقلاب دست امریکای جهانخوار همه اش از آستین ما بیرون می آمد، از جناب میر حسین موسوی البته ربطی به آن آقای شریعتی محترم ندارد ولی از آنجایی که ایشان از نزدیکان سیاسی و عقیدتی و حامیان و پیروان آقای موسوی هستند و آقای موسوی هم مثل اوشان از حامیان پر و پا قرص آن امام خمینی نامبرده بوده و دوران حکومت وی را "دوران طلایی امام" می نامند و راجع به آن قتل عام هم هنوز نظر نداده اند، یک جوری مجبور شدیم مقدمه سوالات خود را با مطرح کردن نظرات آن شریعتی نامبرده شروع کنیم. علی ایحالا ضروری است بدینوسیله از اینکه جناب آقای موسوی اخیرا نسبت به مسائل دوران هشت ساله دفاع مقدس (که رابطه زیادی با آن هشت سال جنگ خانمانسوز که به قصد فتح قدس از طریق کربلا ادامه یافت ندارد) دست به افشاگریهای بسیار مهم زده و از جمله فرموده اند که اگر بعضی ها ساکت نشوند ایشان افشاگری خواهند کرد متشکریم.
و اینک سوالات ما:

محضر حضرت آقای میر حسین موسوی دامت حرکاته
ضمن سلام و عرض تحیات، اینجانبان تعدادی از ضد انقلابیون گروهکی خرمن آتش زن خود شکنجه کن عامل امریکا که در ابتدای انقلاب با شکنجه کردن خودمان باعث شدیم که مجبور به خروج از ایران بشویم سوالات زیر را داریم:
الف- آیا کارگذاشتن بمبی که در حرم حضرت امام رضا در مشهد منفجر شد و منجر به کشته و مجروح شدن تعدادی از زائران بیگناه شد و همچنین کشتار کشیشان مسیحی بیگناه (که البته هنوز معلوم نشده که کاملا بیگناه بوده اند و در این مورد باید آقای سعید شریعتی نامبرده نظر خودشان را جهت روشن شدن اذهان زودتر بیان کنند) را همانطور که حضرت آیت اله خامنه ای ولی فقیه مسلمین جهان بلافاصله فرمودند؛ کار عوامل منافقین میدانید و یا اینکه جنابعالی هم تحت تاثیر القائات ضد انقلاب و نفوذیهای اسرائیل در وزارت اطلاعات، فکر می کنید کار خود وزارت اطلاعاتی ها و از جمله بسیجی مظلوم سعید امامی بوده است؟

ب- آیا کشتن دگر اندیشان را طی سلسله عملیات معروف به قتلهای زنجیره ای، مطابق نظرات ولی فقیه مسلمین جهان، کار عوامل اسرائیل در وزارت اطلاعات و شاید هم منافقین نفوذی میدانید و یا باز هم براساس القائات ضد انقلاب فراری و نفوذی، این جنایات را منتصب به دوست نزدیک و مرید و پیرو ولی فقیه، یعنی همان سعید امامی مظلوم میدانید؟

والسلام و علیکم و علی نزدیکانکم و علی دفاترکم اجمعین

و اما پاسخ دفتر حضرت آقای میرحسین موسوی به شرح زیر دریافت شد:

"ما برای خربزه انقلاب نکردیم. لاکن همانطور که در پاریس گفتم * جامعهء آيندهء ما جامعهء آزادی خواهد بود. همهء نهادهای فشار و اختناق و همچنين استثمار از ميان خواهد رفت.*. ما نیامده ایم که فقط آب و برق و اتوبوس را مجانی کنیم. لاکن ما تا یک خانه هم در تهران سرپا باشد جنگ را ادامه میدهیم" (امام خمینی)
بسم اله القاسم الجبارین و با درود فراوان به روان خلخالی بزرگ و اسداله لاجوردی خدمتگزار و افتخار آقای خاتمی و ولایت فقیه.
آقایان ضد انقلاب گروهکی فراری و منافقین محارب از خدا بی خبر. حضرت آقای موسوی فرمودند که:
ما همه تابع ولی فقیه و قانون اساسی هستیم. ایشان در راس امور هستند. ما مبارزات خودمان را با الهام از روشی که حضرت امام در پاریس داشتند ادامه خواهیم داد. دادن وعده و وعید الکی و به قول حضرت امام "خدعه کردن" هیچ مباینتی با دین مبین ندارد. در مورد دفاع مقدس هم اگر لازم باشد بیش از اینها افشاگری خواهد شد. به مردم خواهم گفت که چه کسانی باعث شدند که امام راحل جام زهر را بخورد و قطعنامه آتش بس را بپیذیرد. خواهم گفت که اگر این قطعنامه به ما تحمیل نشده بود سپاه اسلام تا کنون عراق و کویت و عربستان و کلیه کشورهای مسلمان نشین منطقه را گرفته بود و ما حالا صاحب نصف نفت دنیا بودیم و آنقدر پول و درآمد داشتیم که بتوانیم بدون تحمل مشکلات تحریم اقتصادی، حداقل پنجاه تا بمب اتم توی انبارمان داشته باشیم. با این درآمد هنگفت توانسته بودیم به آرزوی امام راحل که مجانی کردن آب و برق و اتوبوس برای همه امت اسلامی و رهبری کل جهان اسلام بود جامه عمل بپوشانیم.
الاحقر المیر حسین الموسوی.
--------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/




Thursday, January 14, 2010

پایان نامه سیدعلی خامنه ای- شماره دوم




حسین پویا
چهاردهم ژانویه 2010

پایان نامه سیدعلی خامنه ای . شماره 2

در شماره پیشین چنین آمد که؛ ساعتی از ضجه های کمک خواهی آن سیدعلی گدای خامنه ای دیوانه قدرت و خائن به ملت نگذشته بود که مجمع دایناسورهای مفتخور و روضه خوانهای جلمبر به همراه جلادان و قاتلان مردم در بسیج و سپاه، در بیت العنکبوت آن روضه خوان سابق تشکیل و با آن عمامه به سر ماردوش و جنایتکار عبا پوش به رایزنی مشغول شدند.

بر اصحاب عشق و معرفت پوشیده نیست و بر یاران دشمن کوب اینترنت و یو تیوب هم پوشیده مباد که چون هریک از یاران و اذناب آن گدای بی شعور، و آن سرمست غرور، از راه دور به بیت العنکبوب بی عبور رسیدند، با نصیحت رئیس دفتر آن نابکار مواجهت یافتند که می فرمود: ایهاالاصحاب چون در محضر "آقا" وارد شوید اول پای چپ برزمین نهید و آنگاه بر پای آن "نایب امام" بوسه زنید. زنهار که شعر نخوانید و شعار ندهید که آن بزرگوار را از خروش دشمن زبون سخت هراس بر دل افتاده و وی را دل پیچه ای مشکل افتاده، چنانکه گفته اند؛

از خروش مردم اندر کوچه ها
خورده گویی سیدعلی آلوچه ها

گشته بدجوری اسیر پیچ دل
کرده ما را پیش دشمن بس خجل

سیلی مردم چنان گیجش نمود
کز سرش عمامه اش افتاده بود

رنگ رویش مثل گچ گشته سپید
کرده از ما یکسره قطع امید

الغرض چون آن جماعت دین فروش و دایناسورهای حلقه بگوش در محضر آن سیدعلی روضه خوان قصر آشیان گرد آمدند، رسم پایبوسی رهبر مستضعفین کرات کهکشان راه شیری را حسب الامر رئیس دفتر بجای آوردند. و اما آن دراز مرد صاحب درد، لحظاتی جماعت حاضرین را ورانداز فرموده و چون در میان آنها اثری از تواب ساز حقه باز لنگ دراز پشت هم انداز، حسین شریعتمداری و آن قاضی بدنام لقمه حرام بدسرانجام واجبی به کام، سعید مرتضوی، ندید، حضار را مورد خطاب قرار داده پرسید:

که دیده حسین شریعتمدار
همان یار چاقو کش نابکار

نیامد چرا او به پابوس ما
نمی بینم او را میان شما

من او را بسی دوست دارم یره
اگر چه که او گاهگاهی خره

مرا کرده خدمت بسی آن جوان
مرید ار خره، قدر او را بدان

ز قاضی سعید آن عزیز جوان
نمی بینم اینجا خبر کوش هان!!

نمی بینم آن قاضی خسته را
همان حاج سعید زبان بسته را

همان کو مرا بال پرواز بود
به بزم اوین یار دمساز بود

همان کو به زندان شیک اوین
سر "کاظمی" را زده بر زمین

همون کو برای دل زار ما
ببسته در هرچه نشریه را

حکایت کرده اند که آن جماعت روحانی و مفتخوران پنهانی، چون شنیدند این سخنان از دهان آن رهبر ربانی و آن فقیه نورانی، جملگی رو به سوی شیخ الشیوخ دربار، وزیر اطلاعات جنایتکار کج رفتار کرده و با زبان بی زبانی از او جویای احوال شدند. آن وزیر نابکار چون آن نگاه های پرس و جو گر را دید خود را به نزدیک فقیه اعظم، خامنه ای شلغم رسانده و در گوش وی پچ پچی سوت گونه و از "مخرج صاد" کرد و آن فقیه قصر آشیان باشنیدن آن اصوات، سری تکان داده، آه ولرمی از جگر برکشیده و فرمود انا لله و انا الیه راجعون. آن حضار با شنیدن این کلام الهی از زبان آن رهبر عالیجاه ماردوش عبا پوش اینگونه فهمیدند که دوران آن حاج سعید مرتضوی هم مانند آن یکی حاج سعید امامی زنجیره ساز به سر آمده و جنت مکان شده، که صد همچون آن دو سعید فدای یک موی رهبر عالیقدر کسرالله گردنه باد و آن حسین شریعتمدار دراز تواب ساز شلاق زن، به صوابدید آن رهبر گران سنگ و به فتوای شیوخ پا در رکاب معظم له، آن سعید قاضی را برای انجام مراسم عبادی - سیاسی صرف داروی نظافت به گرمابه برده است. چنانچه شاعر گمنام فرموده است:

بترسید یاران ز بخت سیاه
که گردد ز بخت سیه کوه کاه

چو برگشت بخت از کس ای نیک فن
مر او راست پالوده دندان شکن

و شاعر گران سنگ دیگری فرموده است:

ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار
تا باز که باشد که کشد آنکه تو را کشت

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

و این بنده حقیر سراپا تقصیر، به آن نابخردان نامرد بی وطن خطاب می کنم:

که ای بدسگالان هیتلر سرشت
شما را چنین است پس سرنوشت

فدای سر سیدعلی می شوید
و جانباز صد در صدی می شوید

به حمام کین می کشانندتان
بسی واجبی می خورانندتان

که تا وقت هست، ای همه خل مشنگ
ببندید بار و کنید جیم فنگ

بر ارباب معرفت و یاران دلیر با همت پوشیده مباد که آن بادمجان دور قاب چینان میمون صفت و آن دایناسورهای بی معرفت از شنیدن خبر بلایی که عاقبت بر سر این سعید دوم آمد ته دلشان خالی شد. چرا که از روابط نزدیک آن سعید اول با رهبر مستضعفین کرات و سماوات با خبر بودند و دانسته بودند که چون موضوع حفظ قدرت در میان باشد آن فقیه عالی جاه از به مسلخ فرستادن چونان سعید امامی خرمریدی نیز نخواهد گذشت. پس پائین رتبه ها و پاسدار شکنجه گرها در دل بخود گفتند که باید بسیار مواظب بود که سرنوشت آن دو سعید ممکن است در انتظار آنان نیز باشد. اما آن فقیه بی صفت الکی خوش و آن رهبر بی معرفت مرید کش، از آنچه در دلهای اصحاب حاضر در مجلس گذشت خبردار شد و بر سبیل دلداری و در راستای ازاله ترس از دلهای آن نابخردان جنایت پیشه امر فرمود که پیش از آنکه به رایزنی مشغول شوند سفره بیندازند و از اطعمه و اشربه بر آنان بخورانید و به برخی از آنان وعده کارخانه و معدن و رانت های جدید داد و آنان را برای رایزنی و چاره جویی و قتل و غارت بیشتر آماده فرمود. چنانکه شاعر فرموده:

آن رهبران که جنایت همی کنند
با خر مرید عنایت همی کنند

گر می کشند گاهی از اوقات یک مرید
دلجویی از بقیه رعایت همی کنند

هی دم ز بیگناهی خود می زنند هی
یاران به قتل خلق هدایت همی کنند

باز است دست مریدان به روی خلق
بیهوده خلق شکایت همی کنند

روزی که با قیام قیامت کنند خلق
آنان ز توبه حکایت همی کنند

آنگه هزار مرید به زندان کنند و خود
رسم فرار شیک رعایت همی کنند

ادامه دارد
--------

وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/





Tuesday, January 5, 2010

پایان نامه سیدعلی خامنه ای- شماره یک


حسین پویا
پنجم ژانویه 2010

پایان نامه سیدعلی خامنه ای
شماره 1

و اما راویان اخبار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار، چنین حکایت کرده اند که چون مردم ایران زمین از ظلم و جور ضحاک زمان، شیخ سلطان علی گدای منقل نشان قصر آشیان به جان آمدند، سر به شورش برداشتند و از زن و مرد و پیر و جوان به خیابانهای شهرهای ایران سرازیر شدند و فریاد مرگ بر دیکتاتور سردادند. چنانچه شاعر فرموده:

ستمکار را عاقبت بد بود
جزایش عذاب موید بود

ببین کار او عاقبت چون شدی
قرین مکافات گردون شدی

ستم عمر کوته کند بی گمان
ستمکار رسوا بود در جهان

بر ارباب جراید و اصحاب اینترنت پوشیده نماند که آن شیخ نابخرد نابکار و آن قاتل مردان و زنان نامدار، چون فریاد کوه مردان و شیرزنان ایرانی را از خیابانهای تهران شنید، رنگ از رویش پریده، آه از نهادش برآمده، هفت ستون بدنش به لرزه درآمده و عرق سرد تمام هیکل دیرک نشانش را فراگرفت.

چو بشنید آن نعره ها سیدعلی
بلرزید در زیر او صندلی

یکی جیغ زد چون شغال اسیر
که گشته گرفتار چنگال شیر

بلرزید چون بید و رنگش پرید
یکی آه سردی ز دل برکشید

القصه، آن نابکار بدکردار، آن روباه پیر مکار، آن چون حیوان رفتار و آن سرسلسله دایناسورهای الاغ سوار، آن بو نبرده از شرف، آن گذشته زجان در ره علف، آن خل مشنگ هفت رنگ، بانگ برآورد که ای مفتخوران بی همه چیز و ای فقیهان بی تمیز. ای خورندگان رانت لاستیک و شکر و برنج و چای و ای بالا کشندگان معادن و کارخانجات و وامهای میلیاردی به دادم برسید که هرچه ساخته ایم از دست میرود.

گفت ای اطرافیان مفتخور
جیبتان از مال مردم گشته پر

یزدی و مصباح خنگ و جنتی
ای طرفداران دین دولتی

خطبه خوانان نماز جمبه ها
سالها پروار کرده دمبه ها

ای نماز جمعه تان ابزار جنگ
خطبه هاتان جملگی چرت و جفنگ

ای سپاه و ای بسیج در بدر
ای از احوالات مردم بی خبر

ملت ایران به میدان آمده
عمر ما شاید به پایان آمده

از خیابان می رسد بانگ خروش
بانگ مرگ بنده می آید به گوش

مر مرا اینک کمک باید به جنگ
تا بکوبم جنبش مردم به سنگ

و اما چون آن حواریون بی مقدار و کفتاران مردار خوار، گفتار خفت بار آن دیلاق العلما و آن ضحاک ماردوش خاک بر گوش را شنیدند، از جای خود پریدند و عبای شتری بر سر کشیدند و سوار بر مرسدس های ضدگلوله به همراه محافظ و گماشته از هرسو به جانب خانه رهبر مستضعفین شرق و غرب روان شدند.

چو بشنید این سخن مصباح احمق
بگفت افتاد کار ما ز رونق

همانا سیدعلی ما را امام است
اگر او رفت کار ما تمام است
بباید کشت مردم را سراسر
که تا باقی بماند تخت رهبر

سوار مرسدس بنز گران شد
به سوی خانه رهبر روان شد

از اینسو جنتی آن خنگ بدبخت
بزد فریادی و افتاد از تخت

موبایل خویش را بگرفت در دست
بگفت ای احمدی ای مردک پست

تو ما را جمله در چاله فکندی
بسه دیگه دروغ و خالی بندی

اگر یابم خلاصی زین مشاکل
فرویت می کنم با کله در گل

وز آنسو خاتمی آن شیخ مزدور
همان گردن کلفت خنگ مهجور

همانکه ظهر جمعه خطبه میگه
همانکه اشکمش مانند دیگه

به هم زد ناگهان برنامه اش را
به سرعت سر نهاد عمامه اش را

محافظ ، شوفرم را با خبر کن
هوای لندنو از سر به در کن

من و تو در همینجا ماندگاریم
بجز این چاره دیگر نداریم

محافظ ، سیدعلی در اضطرابه
گمانم بازهم اوضاع خرابه

زیک سوی دگر هم پاسداران
همان آدمکشان و رانت خواران

به سوی خانه رهبر روانه
دوتا دوتا و برخی دانه دانه

الغرض، ساعتی از ضجه های کمک خواهی آن سیدعلی گدای نامبرده نگذشته بود که مجمع دایناسورهای مفتخور به همراه جلادان و قاتلان مردم در بسیج و سپاه، در بیت العنکبوت آن روضه خوان سابق تشکیل و با آن عمامه به سر ماردوش و جنایتکار عبا پوش به رایزنی مشغول شدند.

ادامه دارد.
---------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/