Friday, May 31, 2013

نامه خصوصی رهبر به رفسنجانی


دهم خرداد 92 

از رهبر به اکبر. آورین هاش اکبر. آورین. بابا به قول برادران مسلمان عرب زبان "دهانکم حار" یعنی دمت گرم. بهترین کار رو تو کردی. آورین. آورین. بنده از تو قدر دانی میکنم که توی سرت زدم و هیچی نگفتی. البته شنیدم یه جایی مخفیانه گفتی که چنان با پوز زدم توی مشت رهبری که مشتش کبود شد. دیگه از این حرفا نزن هاش اکبر. میدانی که بارها گفته ام که بنده یک رای بیشتر ندارم. خوب شد علنا چیزی نگفتی چون اگه چیزی می گفتی به اتکاء همان یک رای یه پس گردنی هم بهت میزدم. اما به جان تو، بنده نگفته بودم که اینجوری حالت رو بگیرن.  اما خُب، گرفتن دیگه. نامردا رحم نمی کنن. ها ها ها ها. وقتی گیر سه پیچ میدن کاریش نمیشه کرد. بهشون گفتم که حقوق بشر این شیخ پیرمرد رو رعایت کنید اما هِری زدند زیر خنده. مگه تو چیکار کردی که اینا به حقوق بشرت می خندن؟ هاهاهاهاهاها. البته خوب تو هم نمی باید با این سن و سال دوباره پیدات میشد. به قول بچه های دفتر:
کوسه تا از خواب خوش بیدار شد
لنگ بی تنبان توی میدان پرید
گفت آقا با یه خورده اخم و تخم
کاش این کوسه خجالت می کشید
 فکر نکن بنده یادم رفته تو کی بودی. درسته که بنده یک رای بیشتر ندارم اما یادم نرفته که بعد از امام، مملکت رو تو برای بنده آرام کردی. هرچند همه فکر می کردن تو برنامه ت شاه شدنه. اما اون داستان قتلهای زنجیره ای و اتوبوس نویسنده ها و سکته سعیدی سیرجانی، فی الواقع کارساز بود. از کم کردن روی بهترین دوستات هم کوتاه نیومدی. یادمه دوست قدیمی ت عزت سحابی بیچاره رو یکسال کردی توی انفرادی برای اینکه روش کم بشه. هاهاهاهاها. به خاطر همون فداکاریهاست که سفارش اکید کرده ام که به حول و قوه الهی کسی مسائل مالی شما بند نکنه و بنده برای کم کردن روی تو، هرگز تو رو به اوین و انفرادی نخواهم فرستاد. به قول برادران عرب، "الملح و الخبز حرمتون" یعنی بابا نون و نمک هم یه حرمتی دارد آخه. بچه هات هم که رفتن اوین گفتم مواظب باشن که اذیت نشن. گفتم بازجوها یه وقت فکر نکنن که اینام دژمنن و باید اعتراف کنن که جاسوس امریکا و اسرائیلن و به حول و قوه الهی مثل کهریزک، پتو بهشون ندن تا مننژیت بگیرن. سفارش مخصوص کردم که بحث رشوه و فروش نفت و از این جور چیزها هم مطرح نشه. خلاصه خودت که میدانی منظورم چیه. اما خودت هم حواست باشه که این روزا کاری نکنی که گیر این بچه های دفتر ما بیفتی. درسته که بنده یک رای بیشتر ندارم اما این پدرسوخته ها به حول و قوه الهی خیلی توی کارشون واردن. در عرض سه روز سعید امامی رو وادار می کنن که اعتراف کنه جاسوس اسرائیله. سعید امامی که یادته؟ بچه خوبی بود. خیلی سفارشش را میکردی. ولش کن. خوب کاری کردی که زدم توی سرت هیچی نگفتی. آخه عزیز من، اصلا از اولش قرار نبود دوباره پیدات بشه. تو که میدانستی که بنده یک رای بیشتر ندارم.  البته تو میخواستی روی مردمی که گفتی تو را مجبور به آمدن کردن و دم خانه تو تظاهرات میلیونی کردن رو زمین نندازی. دیدی که انتخابات آزاد در راه است و گفتی شانست را امتحان کنی. به قول بچه های دفتر:
انتخاباتی چنین آزاد و گرم
هیچ کس در عالم دنیا ندید
هم دموکراتیکی و هم با نشاط
از نشاطش برق شیخ اکبر پرید
 ایندفعه که نشد اما خوب اگه دوست داری دوره بعدی هم با اصرار همان مردم بازم کاندید شو. شاید تا اون موقع صلاحیتت بهتر شده باشه و قبول شی. البته اگه بنده تا اون موقع هنوز همین یک رای را داشتم و دوباره توی سرت خواهم زد. اینم بگم که این برو بچه های دفتر میگفتن بذاریم بیای وسط میدان و اونجا به حول و قوه الهی کنفتت کنیم. یعنی بازم "آقاسی"! بشی. اما راستش بنده دلم سوخت. ترسیدم ایندفعه به حول و قوه الهی سکته کنی. حیفم اومد که بعد از اونهمه خوبی که تو به بنده کردی و اون نامه ای که توی کشوی میز امام پیدا کردی که بنده رهبر شدم، بیشتر از این اذیت بشی. بنده سر اون نامه خیلی حال کردم. بابا خیلی کلکی. اما از تو کلک تر این یارو آخونده س که گفته بنده ی آسیدعلی، موقعی که از نه نه ام متولد شدم گفتم "یا علی". هاهاهاهاهاهاها. البته کاش تو اینو گفته بودی. ملت بیشتر باورشون می شد. حالا فکر کن ببین میتونی یه چیزی در همین ردیف بگی. مثلا بگی وقتی نه نه م میخواست بنده را به دنیا بیاره سه تا فرشته اومدن و کمکش کردند و ناف بنده را بریدند و بنده را سنت کردند. یا اینکه وقتی به دنیا آمدم سه تا فرشته بنده را بردن به آسمان و دو ساعت دیگه سنت شده و حموم کرده و مرتب، قنداق پیچ و عمامه به سر، تحویل مادرم دادن. یا مثلا بگی بنده وقتی بچه بودم چند تا بچه رو که میخواستن منو کتک بزنن با اشاره انگشت سوسک کردم. اگه بتونی اینو جورش کنی و یه جوری بگی که ملت باورشون بشه قول میدم که علیرغم اینکه بنده یک رای بیشتر ندارم اما بذارم دفعه دیگه به حول و قوه الهی کاندید بشی. البته قبلش باید بگم یه چند سال سِنت رو کم کنن که این جنتی به سِنت گیر نده. اون ناکس خودش الان سی ساله که هفتاد سالشه. البته قول انتخاب شدن بهت نمیدم چون من یک رای بیشتر ندارم اما خوب همین که کاندید بشی خودش خیلی مهمه. به این یارو نقدی هم میگم که بیشتر از این بهت گیر نده و بحث دارایی و اموالت رو پیش نکشه. پس دست به کار شو. فقط خواهشَن حواست باشه یه وقت نخوای بگی که بنده دور سرم هاله نور دارم و یا با اجنه رابطه دارم و مثلا چند تا از فرماندهان لشگر جن درخدمتم هستن و یا اینکه با امام زمان رابطه دارم. این پدرسوخته ی یه وجبی بی ریخت همه ی این چیزا رو سوزونده. وگرنه خودم میگفتم عکسام رو طوری درست کنن که دور سرم هاله نور باشه.  خوب دیگه بنده باید برم به کارام برسم. اولش میخوام به حول و قوه الهی یه فصل حسابی به این وعده هایی که این هشت نفر به مردم میدن بخندم، مخصوصا اون آخونده که دست تو و خاتمی را داره از پشت می بنده. ها ها ها ها. بای بای. 

Tuesday, May 7, 2013

اون یک رای "آقا" مال کیه؟؟؟ا


پانزدهم اردیبشت 92 
اون یک رایِ "آقا"!

نمایش تک پرده ای کوتاه.
 محل نمایش: اطاق کار "آقا"، ولی امر مستضعفین جهان.
"آقا" مشغول نماز خواندن است و فرزندش با عبا و عمامه پشت میز آقا نشسته و پرونده ها را به هم می ریزد. انگار دنبال کاغذی میگردد.
"آقا": اله اکبر. اله اکبر
فرزندِ "آقا": چشم حاج آقا مواظبم که کاغذا پاره نشن. اون نامه ی اعترافات اون پسره رو کجا گذاشتین؟
"آقا": سبحان اله
فرزند "آقا": تو کشوی وسطی رو گشتم یه بار. نیست. آها..... ایناهاش. پیداش کردم.
 رئیس دفتر وارد میشود:
رئیس دفتر: ببخشید حاج آقا، وزیر اطلاعات اومدن کار فوری داره بگم بیاد تو یا صبر کنه "آقا" نمازشون تموم بشه"
فرزندِ "آقا": نخیر. بگید بیاد تو. نماز آقا طولانیه. تا دوساعت دیگه تمام نمیشه. "آقا" که به خاطر نماز امورات مومنین را معطل نمیذارند. "آقا" در همان حال نماز مسائل کشور را حل می کند.
رئیس دفتر: چشم. (از اطاق خارج میشود)
وزیر اطلاعات وارد می شود.
وزیر: سلام علیکم حاج آقا.
"آقا": اله و اکبر و علیکم السلام
فرزندِ "آقا": بشین حاج آقا. چیکار داری؟ آقا مشغول نمازن. شما کارت رو بگو.
وزیر: واله می خواستم ببینم نظر آقا در مورد رئیس جمهور آینده چیه. الان ثبت نام کاندیداها شروع شده. انگار بازم هرکه از مامانش قهر میکنه میاد کاندید میشه. "آقا" خوبه به ما بگن ما باید کیو بگیرم و کیو ببندیم و کیو رئیس جمهور بکنیم؟
"آقا": اله اکبر. اله اکبر. سبحان اله. سبحان اله.
فرزند: "آقا" میگن من بهیچ وجه در انتخابات دخالت نمی کنم. سبحان اله. سبحان اله. بعدش هم می فرمان هرکی میخواد کاندید بشه بشه. مملکت شورای نگهبان داره. منم مثل بقیه مومنین یک رای دارم و به شما هم نمیگم که اونو به کی میدم.
وزیر: ولی خوب امت حزب اله میخوان بدونن که اون یک رای مال کیه؟ ما مقلدین آقا میخوایم تکلیفمون روشن باشه. نمیشه که ما برعلیه رای آقا رای بدیم. اون دنیا سر پل صراط یقه مومن رو میگیرن.
"آقا": اله اکبر. سبحان اله. اله اکبر.
فرزند: "آقا" میگن باشه حالا که اینطوری اول بگید کیا کاندید شدن تا من بگم به کی رای میدم.
وزیر: واله انگاری که شیخ اکبر و خاتمی هم میخوان کاندید بشن.
"آقا": سبحان اله . اله اکبر. اله اکبر.
فرزند: "آقا" میگن اسم نبرید. یه بار سبحان اله و دو بار اله اکبر پشتش. معنیش اینه که فقط علامت اختصاری بگید خودشون می فهمن کیه. اینجا ممکنه میکروفن مخفی باشه
"آقا": اله اکبر. بسم اله.
فرزند: "آقا" می گن اون دوتا رو شورای نگهبان رد صلاحیت می کنه. بقیه رو بگو
وزیر: ولی من فکر کنم منظور آقا این بود که اون دوتا رو قبل از ثبت نام دستگیر کنیم که نتونن ثبت نام کنن
"آقا": الحمد لله
فرزند: آقا میگن شما تو کار ترجمه دخالت نکن.  بقیه رو بگو.
وزیر: چشم "آقا" زاده. پنج نفر هم از مجلسن که یکیش ع ل رئیس مجلسه.
"آقا": قل اعوذ به  رب الناس
فرزند: میگن اون چارتای دیگه رو از قبل بهشون خبر بدین که کاندید نشن. اون ع ل رو هم خودم میگم همونجا بمونه کارشو بکنه. نمیخواد رئیس جمهور بشه.
وزیر: ق و س، پاسدارای سابق هم هستن که ما فکر می کنیم باشن بهتره.
"آقا": الحمد لله
فرزند: "آقا " میگن به شما مربوط نیست که فکر می کنید باشن یا نباشن. ولی فقیه باید تعین کنه کی باشه و کی نباشه و کی انتخاب بشه. اما بذارید باشن ولی همه جا کنترلشون کنید و حرفاشون رو ظبط کنید و بیارید من ببینم.
وزیر: این یارو ر. مشایی هم که حالا شده ولی فقیه احمدی نژاد داره هی برای خودش تبلیغ می کنه.
"آقا": اله اکبر. قل هواله احد
فرزند: میگن غلط می کنه مردیکه ی الدنگ. بگین امامی کاشانی یا جنتی یا  این حاج عبدالرضا دعانویس اونو طلسم بکنن. اگه هم نشد بگید شورای نگهبان به جرم رابطه با اجنه بدون اذن ولی فقیه، رد صلاحیتش بکنه.
"آقا": سبحان اله
فرزند: آقا میگن چند تا دیگه کاندیدا داریم؟
وزیر: یه چندتایی از وزرا و وکلای قبل هم هستن. اما از همه مهمتر آقای ولایتی و حداد عادلن.
"آقا": لا اله الا اله. اله اکبر
فرزند: آقا می فرمان که همه رو رد کنید برن سراغ کارشون. کل نامزدا باید چارتا باشه. دوتاش اون پاسدارای سابق س و ق. یکیش هم آخوند باشه. یکی هم همین ولایتی خودمون.
وزیر: پس حداد چی میشه؟
"آقا": سبحان اله.
وزیر: فهمیدم. منظورشون اینه که حداد رو خود آقا رایشو می زنه.
فرزند: نخیر. هر سبحان اله که منظور رای کسی رو زدن نیست. مگه ندیدی که دست چپشون رو هم بالا آوردن. اینجا منظور آقا اینه که حداد خودش به نفع ولایتی کنار میره. ضمنا اون دو تا پاسدار سابق هم هرکدوم بیشتر از یک میلیون رای نمیارن.
وزیر: اون آخوند که آقا می فرمان کی باشه خوبه؟
فرزند: من باشم میگم یکی مثل آقا مصطفی پور محمدی باشه که امتحانشو هم دوران امام پس داده و هم دوران ما. اما بذار نظر "آقا" رو بشنویم.
"آقا": سبحان اله
فرزند: بله. ایندفعه منظور آقا از سبحان اله اینه که با نظر من موافقن.
"آقا": اله اکبر. الحمدلله
فرزند: آقا می فرمان که  باید قبلش بهش گفته بشه که مواظب باشه یه وقت بابت کاندید شدن روش زیاد نشه. افشاگری و بگم نگم هم نکنه. بعد از انتخابات هم که معلوم شد سه میلیون و پونصدهزار رای بیشتر نیاورده، نگه که تقلب شده و رای عوض شده و از این مزخرفات.
وزیر: نظر "آقا" در مورد تعداد شرکت کنندگان چیه؟ احمدی نژاد گفته که باید پنجاه میلیون نفر شرکت کنن.
ولی امر: اعوذ باله. اله اکبر. اله اکبر. اله اکبر.
وزیر: انگار آقا عصبانی شدن. یک اعوذ باله و سه اله اکبر. خیلیه
فرزند: خوب معلومه. آقا میگن گوش به حرف او ن گوساله ندین. لازم نیست بیشتر از چهل و پنج میلیون شرکت کنند. شلوغ میشه و ممکنه کنترل جمعیت از دستتون خارج بشه. چهل و پنج میلیون شرکت کننده کافیه.
وزیر: خوب بحمداله آقا بدون دخالت در امور انتخابات توانستن رهنود برگزار شدن یک انتخابات سالم رو بدن. خدا عمرشون بده. ولی بالاخره آقا نفرمودن که اون یک رای خودشون رو به کی میدن. ما وظیفه شرعی خودمون میدونیم که دنباله رو آقا باشیم.
"آقا": سبحان اله. سبحان اله
فرزند: آقا می فرمان ایشون شرعا اجازه دخالت در انتخابات رو ندارن. شما هم این حرف ایشون رو در رادیو تلویزیون تکرار کنید تا مردم بفهمند که آقا قرار ندارند با اون یک رای خودشون در انتخابات دخالت کنن. انتخابات آزاده و آقا هم مثل همه یک رای دارن.
ولی امر: السلام و علیکم و رحمت اله و برکاته.