ژانویه 2013
نامه های یک دانشجوی بسیجی به خامنه ای
نامه اول: در مورد "بی بند و باری"! و آزادی انتخابات
سلام بر رهبر معظم مسلمانان
جهان و انگلیس و امریکا. اینجانب حسن معروف به حسن خلاف سابق، یک دانشجوی بسیجی
دلسوخته هستم که عاشق شما هستم و به قول اون برادر مداح مسجدمون:
وقتی می بینمت دلم
وا میشه/ خنده روی لبام شکوفا میشه
خدا شاهده وقتی می
بینم کسانی که مدعی اسلام هستند دل شما را می سوزانند آتیش میگیرم. اینه که تصمیم
گرفتن هرازگاهی براتون یه نامه بنویسم که بفهمید تنها نیستید. چقدر این نامردها سر
این قضیه انتخابات دل مهربون شما را شکستن. منافقین که همه اش صحبت از تحریم می
کنند تکلیفشان روشنه و اهل جهنمن. اگر گیر ما هم بیفتند حسابشون را صاف می کنیم.
اما یک عده همه اش می گن که انتخابات آزاد نیست و صحبت از آزادی و بی بند و باری
می کنند. راستش آقا جان من تا حالا نمیدانستم قصد اینا از این آزادی انتخابات چیه
و همش نگران بودم که مثل همیشه وقتی صحبت از آزادی میشه دل شما میشکنه. حالا
بگذریم که خیلی از اینا که حالا این حرفا رو میزنن تا چن سال پیش خودشون مثل ما
بسیجی و فدایی رهبر معظم بودن ها. اما دیشب حاج آقا امام جماعت مسجد ما می گفت این
نامردهایی که صحبت از آزادی و بی بند و باری انتخابات می کنند قصدشان اینه که در
این انتخابات رای های زن ها و مردها در یک صندوق ریخته بشه. حاج آقا در حالی که
گریه می کردند فرمودند که این نامردها منظورشان از آزادی در انتخابات این است که نه
تنها رای های مردها و زنهای نا محرم در یک صندوق ریخته بشه بلکه زن و مرد در یک صف
باشند و درحالی که می رقصن توی یک حوزه رای بدهند. میگفت اینا میخوان که زنا با
لباس ناجور و با بدحجابی برن رای بدن. میگفت دل شما از این جنایت بزرگ درد می کند.
می فرمود که به زودی آقا امام زمان ظهور خواهد کرد و این صندوق ها را با ضرب شمشیر
از وسط نصف می کند و نصفش را هم دوباره نصف می کند. می گفت همه اینایی که صحبت از
آزادی انتخابات می کنن رو هم هزارتا هزارتا با شمشیر بلند خودشون گردن می زنن. می
گفت که امام راحل بزرگوارمان چقدر زحمت کشید که این زنها نتوانند رای بدهند. نتونن
برن دانشگاه و اینطوری فاسد بشن. اما این منافقین نذاشتن. حالا شما جانشین برحق آن
بزرگوار باید از دست این خائنین که دم از آزادی و بی بندو باری انتخابات می زنند
خون جگر بخورید. اصلا آقا در حکومت ولایت فقیه انتخابات به چه درد میخوره. اصلا
چرا شما خودت نمیشی رئیس جمهور. اگه خودت هم وقت نداری همین حاج آقای امام جماعت
ما را بکن رئیس جمهور. خیلی دین و ایمونش محکمه و عاشق شماس و شب و روز به فکر شماس. همیشه بعد از نماز به
مداحمون میگه که اون نوحه ای رو بخونه که میگه:
ای خدا کاری بکن یادش نره/ که یه ماهی این پائین منتظره.
حتما اگه دعاش بگیره و شما اونو رئیس جمهور بکنی ما بچه های
محل رو هم می کنه وزیرش و همگی تحت فرمان
شما دمار از روزگار این دانشجوا و منافقین در میاریم. کاش آقا امام زمام زودتر
ظهور بکنن. هم تکلیف این انتخابات و صندوقاشو روشن کنن و هم تکلیف این دانشجوا رو.
من همش نگرانم که قبل از ظهور آقا با این گناهان کبیره ای که اینا می کنن دنیا زیر
و رو بشه و سعادت شمشیر زدن در رکاب رو پیدا نکنیم. آقا جون میدونم که شما دیگه
توان شمشیر زدن در رکاب آقا رو ندارین و یه دستتون کار نمی کنه. اما من خودم بجای
شما در رکاب آقا شمشیر می زنم. راستش من نگران این قضیه شمشیر زدن هم هستم. اگه من
با شمشیر به این دانشجوا حمله کنم، حالا دختراشون خیلی زور ندارن، اما پسراشون
ممکنه توشون چند نفر باشن که کاراته کار باشن و شمشیر رو از دست من در بیارن.
اونوقت اوضاع کیشمیشی میشه و برو بچه های بسیج محله حسابی دستم میندازن. حاج آقا
امام جماعت ما میگن که شما با آقا امام زمان رابطه دارید و روزی چند بار باهاشون
ملاقات می کنید و حرف می زنید. اگه بشه شما پیش آقا وساطت کنید که اگه میشه به من
جای شمشیر یه مسلسل بدن. تازه اینهمه دانشجو رو که نمیشه تو یه روز و دو روز گردن
زد. ای آقا جان اگه میشه بفرمائید به من همین حالا یه مسلسل بزرگتر بدن تا حساب
این دانشجوا رو برسم. قول میدم که باهاش دیگه سراغ بانک زدن و زورگیری و اینجور
کارای خلاف نرم. حاج آقا می گفتن که اگه هزارسال نماز بخونیم و روزه بگیریم اما
ولی فقیه رو بین این منافقین و کفار تنها بذاریم خبری از بهشت نیست. تازه اگه خدا
هم بخواد رحم کنه و از سر تقصیرات ما بگذره و مارو به بهشت ببره، می برنمون توی یه
باغی که درختاش همه خشکیده و جوب آبش پر از لجن و قورباغه س و سی سال هم که کنار
جوب آبش بشینی یه دونه هم حوری از اون طرفا رد نمیشه. حاج آقا میگه اما در عوض اگه
حتی یک رکعت نماز هم نخونده باشی و یک روز روزه هم نگرفته باشی و هزارجور کار خلاف
دیگه و زورگیری هم کرده باشی، اگه ولی فقیه ازت راضی باشه و حتی یه چاقو به یه
مخالف ولی فقیه زده باشی، اون دنیا می برنت بهشت اصل کاری. همونجایی که توی جوباش
شیر و عسل و عرق کیشمیش و ماست وخیار هست. میگه همون اولش یه قصری بهت میدن که از
مرمر سبز و سفیده. حاج آقا قسم میخورد، نه که خودش بگه، از قول آیت اله دستغیب که
شهید شد میگه که همون اولش هفتاد تا قصر بهمون میدن که هرکدام هفتاد اطاق داره و
توی هر اطاقش هفتاد تخت هست و روی هر تختش هفتاد قالی کرمون پهنه و روی هرقالی
هفتاد تختخواب هست و روی هر تختوابش هفتاد حوری نشسته. رهبر عزیزم منکه حساب و ریاضیاتم
اصلا خوب نیس، شما خودت حساب کن که میشه چند تا حوری. تازه غلمان هم هست و اونام
حسابش جداس. اونوقت آدم اینهمه حوری و غلمان رو بذاره بره دنبال بی بند و باری
انتخابات.
آقا جون در آخر این
نامه باید بگم که من واقعا عاشق شما هستم. آقا نمیدونی من چقدر شما رو دوست دارم.
به قول حاج آقا مداح مسجدمون که دیشب می خوند:
من روزی هزار دفه
برای تو میمیرم/ با یه خنده تو باز دوباره جون میگیرم.
اصلا نمی فهمم که
این منافقین و اینایی که دم از آزادی و بی بند و باری انتخابات می زنن و دل شما رو
می رنجانند چرا به اون همه حوری فکر نمی کنن. چرا فکر نمی کنن که بدون رضایت شما
بهشت هم که برن همون باغ پیزوری و همون جوب آب بوگندو و قورباغه هم گیرشون نمیاد.
دستبوس شما. حسن خلاف. دانشجوی بسیجی دوره دکترای علوم استراتجی